نوشتهها
شهدا سال ۶۵ -زندگینامه شهید محمد قره چاهیترنم عشق بر لبهایش حکایت از دل شیدای او داشت که در فراغ یار طاقتاش طاق شده بود و روحاش بیقرار وصل. او که در اولین روز از شهریور ماه سال ۱۳۴۰ در قریه حسینآباد سرداب، از توابع شهرستان نیریز پا به عرصه وجود نهاد. با تکرار کلمات اذان و اقامه در گوش وی، جاناش را از شراب عشق لبریز کردند. کودکی را با فراگرفتن آموزههای دینی پشت سرنهاد و دوره پنج ساله ابتدایی را در دبستان بختگان نیریز آغاز و به پایان برد. سپس دوره سه ساله راهنمایی را در مدرسه مسعود بزرگی با تحمل سختی و مشقتهای فراوان پشت سر گذاشت. برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان امام خمینی (احمد نیریزی) شد. پس از اتمام دوره دبیرستان، این رادمرد عرصه علم و دانش، فرمان امام و مقتدای خود را لبیک گفته و از طریق بسیج نیریز، در سال ۱۳۶۰، برای مقابله با تجاوز دشمن بعثی، به جبهه اعزام شد و در عملیات فتح بستان شرکت و با تنی مجروح به زادگاهش بازگشت. آنگاه که اندکی بهبودی یافت، دوباره عازم دیار نور گردید.
در شجاعت زبانزد خاص و عام بود، به طوری که همسنگران وی نقل میکنند: در حین انجام عملیات، یکی از رزمندگان بر اثر اصابت ترکش، زخمی شد و زیر آتشباری دشمن جا ماند. محمد با شهامت و شجاعت بینظیر بهسوی وی رفت و او را به دوش کشیده و به جمع همرزمان خود آورد.
بعد از اتمام عملیات و مأموریت سهماهه وی به زادگاهش برگشته و مشغول امور زندگی میشود. با فرارسیدن ایام خدمت مقدس سربازی، برای پوشیدن آن لباس اعلام آمادگی کرده و با اشتیاق فراون به جمع دلیرمردان ارتش جمهوری اسلامی ایران میپیوندد و عازم جبهه میشود. آخرین باری که به مرخصی آمده بود، از همه حلالیت طلبید. گویی، میدانست که این سفر و دیدار آخر است و بایستی به دیار حق بشتابد. دو روزی بود که از مرخصی برگشته و در منطقه عملیاتی نهرانور ـ دهلران ـ به جمع همرزمان خود پیوسته بود. به او گفتند: محمد، حواست جمع باشد، شب گذشته، گشتیهای عراقی بچههای کمین را به دام انداخته و سرهایشان را بریدهاند. محمد که مسئولیت پاسبخشی را به عهده داشت، در آن شب مرتب به سنگرها سر میزد و احوال بچهها را میپرسید. ساعت۳۰ :۳ بعد از نیمهشب ۱۳۶۵/۴/۲۸ بود، یک سنگر دیگر مانده بود تا همه را بازدید کرده باشد. به همراه یکی از همرزمان خود بهسوی آن سنگر روانه شد. ناگهان فریاد وی بلند شد: سوختم، سوختم. محمد بهسوی او رفت و در آغوشش کشید. هنوز کلامی را با او نگفته بود که ناگهان تیر دیگر بر پیشانی محمد نشست. چون پرندهای رهاشده از بند اوج گرفت و سرود جاودانی عشق را سرود. از می ناب شهادت سیراب شد و به لقاء دوست رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای نیریز به خاک سپردهشده است.
روحش شاد و راهش رهرو باد
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۵ -زندگینامه شهید محمد قره چاهی
- شهدا سال ۶۵ -زندگینامه شهید بیگ میرزا قره چاهی
- شهدا سال ۶۶ -زندگینامه شهید فیروز قره چاهی
- شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید محمدحسن لری
بیشتر »