فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۵ -زندگینامه شهید منوچهر (عبدالله) فیروزی نژاد

براستی عشق را در لحظه‌لحظه‌های میادین نبرد معنا کرده و در میان دود و آتش و خون، صحیفه زیبای عاشقی را خوب نوشته بودند. منوچهر از عاشقانی است که سال ۱۳۴۲ در شهر آبادان و میان یک خانواده متوسط و مذهبی دیده به جهان گشود. سال ۱۳۵۰ هنگامی‌که که در کلاس  سوم دبستان تحصیل می‌کرد، به دلیل بازنشستگی پدر، به شهر شیراز رفت و تا کلاس سوم راهنمایی به تحصیل ادامه داد. سپس ترک تحصیل کرده و حرفه الکتریکی و تعمیرکاری لوازم صوتی روی آورد. منوچهر به این حرفه علاقه فراوانی داشت و با انجام هرکاری به وجد و شادی او افزوده می‌شد. سال ۱۳۵۷ با وجود آنکه ۱۵ سال بیشتر نداشت، در تظاهرات و راهپیمائی‌ها حضور فعال داشت. سال ۱۳۶۰ به شهرستان نی‌ریز مهاجرت و در آن شهر اقامت گزید. علاوه بر حرفه فنی دستی هم در کارهای هنری مانند ویتراسازی داشت و در آن عرصه نیز استادی چیره دست بود. قاب‌های هنری و زیبای تولید شده توسط وی، هنوز هم در بسیاری از منازل شهرستان نی‌ریز زینت خانه‌های مردم است.

منوچهر مدتی از عمر پربرکت خود را در مغازه تعمیر لوازم صوتی ـ تصویری مشغول به کار بود. صاحب مغازه که قبلاً معتاد بوده می‌گوید: منوچهر وقتی از اعتیاد من خبردار شد و فهمید که همسرم با یکی از فرزندانم بهمین علت مرا ترک کرده‌اند، مدت دو هفته بدون اینکه کسی اطلاع داشته باشد، با رضایت خودم مرا در خانه‌ام حبس نمود و برایم غذا درست می‌کرد و علاوه بر کارهای مغازه کارهای خانه را نیز انجام می‌داد. با سعی و تلاش خستگی ناپذیر او بود که موفق به ترک اعتیاد شدم. پس از آن متوجه شدم که منوچهر دستمزد روزانه خود را که هر شب دریافت می‌کرد، دور از چشم من، مجدداً در داخل دخل می‌ریزد. وقتی راجع به اینکار از او سئوال کردم. گفت: شما متأهلی و زن و بچه‌داری و خرج شما زیاد است، ولی من مجرد هستم و با فروش ویترای می‌توانم خرج خود را درآورم و بیش از آن نیز هم نیازی ندارم.

شرم و حجب و حیای وی همیشه زبانزد خاص و عام بود. هنگام صحبت با افراد، حتی مردان خانواده به زمین چشم می‌دوخت و اکثراً آرام بود و لبخندی ملایم بر لب داشت. لباس‌های ساده ولی بسیار تمیز می‌پوشید و از پرخوری و پرگویی بشدت پرهیز می‌کرد و با مردم متواضع بود. در سال ۱۳۶۳ به خلعت شریف سربازی ملبس شد و به‌عنوان پاسدار وظیفه در منطقه سیستان وبلوچستان در شهرستان سراوان مشغول به خدمت گردید. کار او تعمیرات لوازم صوتی ـ تصویری، برق کاری، سیم کشی و تعمیرات بی‌سیم و دستگاه‌های ارتباطی بود. بارها در حین خدمت تقاضای اعزام به مناطق جنگی را نمود ولی به علت نیاز مبرم به مهارت وی، با تقاضایش از طرف فرماندهان سپاه مخالفت می‌شد. خاطره‌ای را از دوران سربازیش از دفتر خاطرات وی مرور می‌نمائیم: پس از پایان مراسم دهه فجر برای جمع آوری لامپهائیکه برای تزئین در خیابان‌ها نصب کرده بودیم، مشغول شدیم. وقتی نوبت به تابلوی حضرت امام رسید، دیدیم که در اثر اتصال برق، تمامی لامپ‌های دور تابلو سوخته، بجز لامپ‌های بالای قاب که همچنان روشن بودند. منوچهر آن واقعه را اینگونه زیبا و شیوا تعبیر می‌نماید: برداشت من از دیدن آن صحنه این بود که بر خلاف گفته بعضی‌ها، امام فقط به بالا نظر دارند و از بالا الهام می‌گیرند، نه از اطرافیان خود.

منوچهر برای رضای خدا و بدست آوردن قرب الهی در حین سربازی نام خود را به عبدالله تغییر داده و بهمین مناسبت به سربازان سور داده و جشن می‌گیرد. پس از اتمام خدمت مقدس و شریف سربازی، هنوز بیش از بیست روز نگذشته بود که ندای کاروان سپاهیان حضرت صاحب‌الزمان (عج) را لبیک گفته و به همراه آنان به منطقه جنگی جنوب رهسپار گردید. پس از یک ماه تمامی نیروهای گردان رزمی را که وی هم در میان آن‌ها بود، به مرخصی می‌فرستند. اما او و چند نفر از دوستانش با اصرار زیاد اجازه ادامه حضور در منطقه را کسب می‌کنند، چند روزی نمی‌گذرد که آماده‌باش ۱۰۰% اعلام‌شده و چون گردان آن‌ها در مرخصی بسر می‌برد، به‌عنوان آرپی‌جی زن به گردان دیگر منتقل‌شده در دی‌ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ شرکت می‌نمایند. پس از عبور از خط اول دشمن و فتح خط دوم چون مدت دو روز بود که به علت آتش سنگین دشمن، تدارکات نتوانسته بود کار تغذیه رسانی را انجام دهد، فرمانده گردان جهت هدایت و آوردن تدارکات داوطلب می‌خواهد که او و یکی دیگر از رزمندگان داوطلب شده و به‌وسیله موتورسیکلت تریل (تنها وسیله موجود) زیر آتش شدید دشمن عبور کرده و ماشین تدارکات را به‌سوی نیروهای منتظر گردان هدایت می‌نمایند. سپس تعدادی مجروح را کنار خاک‌ریز مشاهده می‌کند که به علت عدم امکان تردد آمبولانس، بلاتکلیف مانده‌اند. منوچهر به رزمنده همراهش پیشنهاد می‌کند که با همان موتورسیکلت نقش آمبولانس را ایفا نموده و با قرار دادن مجروحان در بین خودشان، یکی‌یکی آن‌ها را به عقب ببرند، دوستش با تذکر خطرات موجود، این عمل را می‌پذیرد و با چند دور رفت‌وآمد، زیر آتش سنگین تانک‌ها، توپخانه و خمپاره‌اندازهای دشمن، عملیات تخلیه مجروح را نیز به نحو احسن انجام داده و کارنامه رشادت و شهامت خویش را به اوج می‌رساند. پس از بازگشت از تخلیه آخرین مجروح، هنگامی‌که به خاک‌ریز محل استقرار نیروهای گردان خودی می‌رسد، براثر اصابت ترکش خمپاره، خود به جمع لاله‌های انقلاب اسلامی می‌پیوندد و از میناب الستی سیراب می‌شود.

روحش شاد و راهش پررهرو باد و نامش جاودان

 



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :