نوشتهها
خاطراتی از شهدای عملیات کربلای هشت
در این عملیات عزیزانی همچون معلم شهید سعید رضا کاوه پیشقدم، حاج مهرداد جلالی۱، شهید اکبر میرزاده، دانشجوی شهید حسین استقبالی و شهید علیحسین نارنجی۲و شهید محمد جواد بناکار و شهید علی اکبر سرافراز به شهادت رسیدند. خاطراتی از آنها را همسنگرانشان نقل کردهاند که به برخی از آنها اشاره مینماییم. آقای سمیع یزدانی در مورد شهید سعید رضا کاوه پیش قدم مشهور به سعید کاوه میگوید (۲-YAZDANI-۱۹)
خاطره ای از شهید عزیزمان، آقای سعید کاوه پیشقدم دارم و آن اینکه قبل از عملیات مرا کنار کشید و یک قرآن به من هدیه داد. گفت: اگر فردا برگشتم یک قرآن دیگر هم که در خانه است و از سوریه آوردهام به شما خواهم داد و قرآن اهدایی ایشان را هنوز من دارم.
وی در مورد شهید حاج مهرداد جلالی میگوید:
بچهها شب عملیات یک جنب و جوش و حال و هوایی داشتند. دست و صورت هم را میبوسیدند و از همدیگر حلال بودی میطلبیدند. یادم هست حاج مهرداد جلالی به درختی در خرمشهر تکیه داده بود و دهانش باز و بسته میشد و ذکر می گفت. به آقای سید محمد قارینیا گفتم: به مهرداد نگاه کن، رو کردم به حاج مهرداد و به او گفتم چه می گویی؟ سرش را پایین انداخت و سکوت کرد.
آقای دکتر سیاوش فیروزی نژاد حالات معنوی شهید، حاج مهرداد جلالی را چنین توصیف میکند (۱-FIROOZI NEJAD-۱۵)
شهید مهرداد جلالی که اسم ایشان را آنجا مقداد گذاشته بودند. استاد قرآن هم بود. صوت و لحن بسیار شیوا و جالبی داشت. همانجا بچهها را دور هم جمع میکرد و شروع به خواندن قرآن میکرد و آن را به بچهها یاد میداد. ایشان اولین استاد قرآن من بود. در خواندن قرآن مشکل داشتم، و به این خاطر زجر می کشیدم، ایشان سعی کرد صحیح خوانی قرآن را به من یاد دهد. هر موقع این شهید را میدیدی، چیزی را زیر لب زمزمه میکرد، وقتی که پشت سرش بودیم و آهسته گوش میدادیم، می شنیدیم که قرآن را از حفظ تلاوت میکند. در مسابقات قرآن هم شرکت میکرد و مقام هم میآورد. فکر کنم در لشکر نفر اول و در مسابقات قرارگاه نفر دوم شد. همین طور شهید سعید کاوه که هم قاری قرآن بودند و هم قرآن را به بچهها درس میدادند.
آقای اصغر ماهوتی در مورد رشادتهای شهید اکبر میرزاده میگوید:(۱-MAHOOTI-۱۹)
شهید اکبر میرزاده در این عملیات شجاعت زیادی از خود نشان داد که قابل تحسین بود. در حالیکه آتش دشمن بسیار شدید و پر حجم بود، ایشان روی سر کانال حرکت می کرد و هر چه تیر به طرفش میآمد اصلا" خم به ابرو نمیآورد. اصلا" دست خودش نبود، در حالیکه بچهها پشت خاکریز بودند او روی کانال راه می رفت و همهاش داد میزد و بچهها را تشویق میکرد که به جلو بروند. در آن لحظات من اصلا" باور نمیکردم که با چنین آتشی بشود از کانال بیرون بیایی!.
آقای سعید محمدزاده در مورد حالات شهید اکبر میرزاده ادامه میدهد (۳-MOHAMMADZADE-۱۹)
چند شب قبل از عملیات در خانههای خرمشهر مستقر بودیم. خدا شهید اکبر میرزاده را رحمت کند. شبها بعد از نماز و خوردن شام، یک چراغ دستی داشت، در اتاقها را میزد و بچهها را برای نوحهخوانی و سینهزنی جمع میکرد. بچهها در این چند شب حال معنوی بسیار خوب و جالبی داشتند.
و در مورد مقاومت و جانفشانی این شهید عزیز میگوید:؛
روز عملیات شهید اکبر میرزاده خیلی مردانگی کرد. بدون هیچ ترسی روی سر کانال ایستاد و با آرپیجی جلو عراقیها را گرفت.
آقای یزدانی در مورد شهید محمد جواد بناکار میگوید:
ایشان مسئول تدارکات گروهان یکم بودند. شب عملیات در خرمشهر آمد و گفت: من باید همراه شما وارد عملیات شوم، به ایشان گفتم: شما مسئول تدارکات هستید و ما فردا صبح نیاز شدیدی به تدارکات داریم و لازم است شما گروهان را پشتیبانی کنید. گفت: من کارها را انجام دادهام، اجازه بدهید بیایم، باز اصرار کردم که بماند، گفت: من همه کارها را انجام میدهم، بطوریکه فردا هیچ مشکلی پیش نیاید. گفتم: فعلا" اسلحه نداریم به شما بدهیم، گفت: خودم بدست می آورم و ایشان با اصرار آمد. گویا به او الهام شده بود که شهید خواهد شد. او آمد و درکنار شهید حاج مهرداد جلالی و شهید علی اکبر سرافراز به شهادت رسید.
و در مورد شهیدان سعید کاوه و شهید حسین استقبالی میگوید:
دو نکته را در مورد شهید کاوه و شهید استقبالی برای من نقل کردند. یکی اینکه شهید کاوه به بچهها گفته بود که از ناحیه قلب ترکش میخورم و شهید استقبالی گفته بود از قسمت پشت گوش ترکش خواهم خورد که همینطور هم شد و به همین نحوی که گفته بودند به شهادت رسیدند.
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
-
* هیچ موردی پیدا نشد...