فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۵ -خاطرات شهید سعید شاهدی

اشک

خدایا! دلم تنگ است. دلم چون آتش شعله‌ور می‌سوزد. خدایا! آتش دل، وجودم را آب کرد، بخار کرد. خدایا! دوست می‌داشتم بسوزم در عشقت، نه درون حرف مردم، از آنهایی که بدتر از خنجرهای زهر آلود از آن چشم‌های پلید و کثیف می‌دانم، خوب می‌دانم که هر گاه این شعله به پا خیزد، برای خاموش کردن آن باید بگریم، از درون خود بشدت بگریم، تلخ و با شدت بگریم. باید اشک ریزم تا که چشم بخشکد، چشم من بخشکد.

تولـد

وقتی تو متولد می‌شوی، همه خندان هستند و تو گریان، کاری کن وقتی می‌میری، همه گریان باشند و تو خندان. وقتی انسان متولد می‌شود اولین کاری که می کند، گریه می‌کند، انگار می‌فهمد که به جایی پا گذاشته که همه‌اش رنج است و مسئولیت. آری! دنیا دار مکافات است و برای کسی که وارد سختی‌ها و مشقت‌ها شده باشد، سخت است و مشکل. آری! ما انسانها پاک متولد شدیم اما آیا پاک می‌میریم؟ آیا همانطور که آمدیم بر می‌گردیم؟ در ۱۶ الی ۱۷ سال پیش تو ای پسر! در خانواده‌ای متوسط متولد شدی که بعد از تولد خویش به مدت ۱۷ سال به خواب غفلت فرو رفتی. هم اکنون داری از خواب ۱۷ ساله بیدار می‌شوی. بدرستی تولد تو آن وقت است که از خواب بیدار شوی و موقعیت خویش را درک کنی.

 



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :