فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۶ -زندگینامه شهید محمد علی (رضا)منوری

نگاهش دنیایی از صفا و مهربانی را با خود داشت و لبهایش نوای عشق می‌سرود.محمد‌علی (رضا) سال ۱۳۴۶ در خانواده‌ای متدین و مذهبی در نی‌ریز متولد شد. دوره ابتدایی را در دبستان بختگان و راهنمایی را در مدرسه بزرگی و متوسطه را در دبیرستان امام خمینی نی‌ریز با موفقیت سپری کرد. با ندای آزادیخواهی و حق طلبی امام و مقتدای خود هم‌آواز شد. چون هزاران نوجوان عاشق، به سیل خروشان مردمی پیوست تا بنیاد ظلم و ستم پهلوی را برباد دهد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برای حفظ دستاوردهای آن به سوی شجره طیبه ‌بسیج رفت و با عضویت در پایگاه مقاومت، شبها تا صبح به نگهبانی از محل ‌پرداخت. محمدعلی با دریافت مدرک سوم راهنمایی در آموزشگاه درجه‌داری شهربانی کشور شرکت و پذیرفته شد. هنوز چند ماهی از آموزش او نگذشته بود که پسر عموی بزرگوارش «شهید محمد حسین منوری» کسی که عمری چون برادر برایش عزیز بود، به خیل شهدا پیوست. او هم در فراق عزیز سفر کرده، آموزشگاه شهربانی را ترک کرد. تنها سرگرمی‌اش زیارت قبور شهدا بخصوص پسر عموی عزیزش بود. بالاخره از طریق سپاه پاسداران به عنوان پاسدار وظیفه جهت گذراندن خدمت مقدس سربازی، راهی جبهه‌های غرب شد و مدت ۱۴ ماه، چنان با شور و علاقه به پاکسازی مناطق جنگی غرب از لوث وجود قوای بعثی و اشرارکُرد پرداخت که زبانزد تمام بچه‌های همرزمش شد. به گفته هم سنگرانش، در سخت‌ترین شرایط، لبخند از روی لبانش محو نمی‌شد و می‌گفت: تا کار این از خدا بی‌خبران یکسره نشود، لباس پاسداریم را از تن بیرون نخواهم آورد. یکی از همرزمانش می‌گوید: روز آخر مأموریتم، برای خداحافظی نزد او رفتم. بعد از سلام و احوالپرسی جویای وضعیت او شدم. گفت : هر چه نماز می‌خوانم و راز و نیاز می‌کنم، سیر نمی‌شوم. برایم دعا کنید. به مادرم بگوئید که این مرتبه کمی دیرتر از موعد مقرر به مرخصی خواهم آمد، چون یکی از رفقایم کار خیری انجام داده، می‌خواهم به جای او در منطقه بمانم. هنوز چند روزی از آمدن من نگذشته بود که خبر بستری شدنش را در بیمارستان تبریز به خانواده‌اش دادند. بعد از شنیدن این خبر پدر و مادرش برای دیدار فرزند عزیزشان با عجله راهی تبریز شدند. پزشکان معالج، پدر و مادر را دلداری دادند و از آنها خواستند که به سفری که در پیش دارند ـ سفر خانه خداـ بروند و در برگشتن با حال خوب محمدعلی روبر شوند. اما او عاشق خدا بود و ماندنی در قفس تنگ دنیا نبود. آنگاه که پدر و مادر به سوی خانه‌ خدا در مکه معظمه پرواز کردند،‌محمدعلی نیز همراه ملائک شد و به دیدار خدای خود رفت. آری! ۱۳۶۶/۶/۲۶ در منطقه عملیاتی مهاباد ـ سردشت، به عنوان بی‌سیم‌چی وارد عرصه نبرد شد و از تخت بیمارستان راهی کوی دوست. چند روز بعد خبر شهادت افتخار آمیزش را به خانواده‌اش اطلاع دادند و پیکر مطهرش را به نی‌ریز منتقل و در گلزار شهدا در کنار دیگر شهیدان انقلاب اسلامی به خاک سپردند.

روح شاد و نامش جاودان

 



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :