نوشتهها
شهدا سال ۶۶ -وصیتنامه شهید علی اکبر سرافراز
بسمالله الرحمن الرحیم
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون.
مپندارید آنان که درراه خدا کشته شدند، مردهاند؛ بلکه آنها زندهاند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند.
شب جمعه است، شب رحمت خداوند بر بندگانش، آنهم نزدیک ماه رجب، یعنی ماه مولا علی (ع). خدایا! تو را به عظمت این شب قسم میدهم. خدایا! تو را به بزرگی این ماه و به آبروی علی (ع) قسمت میدهم که در این موقع حساس و مقدس، گناهان مرا ببخش. خدایا! تو خود میدانی که من غرق گناه هستم، اگر تو دستم را نگیری و مرا نجات ندهی، من بدون تو هیچ و پوچ هستم. خدایا! از تو عاجزانه میخواهم که دستم را بگیری، مرا بهطرف خودت ببری. مرا از گناه نجات بدهی. خدایا! نگذار در راهی که حرکت کردهام یعنی راه تو، شیطان فریبم دهد و مرا ببرد بهجایی که خودش میخواهد. خدایا! اگر مرا کمک نکنی، من بیچاره هستم. خدایا! بدون کمک تو به هیچ جا نخواهم رسید، پس مرا ببر بهجایی که خالصانت را بردی، گرچه من در درگاه تو آبرویی ندارم اما به عزت و جلال شهدا قسمت میدهم، به خون شهدایی که مدتی با آنها بودم، اما من لیاقت آنکه با آنها بهطرف تو بیایم را نداشتم. خدایا! من در این مدت عمرم نتوانستم بنده تو باشم و بهفرمان تو باشم، برای توکار کنم، نافرمانی از تو کردم. خدایا! من از تو روی گرداندم، در خواب غفلت بودم، اما تو مرا بیدار کردی، تو را شکر میکنم که تا اینجا دستم را گرفتی و آوردهای. البته شکی ندارم تابهحال لیاقت اینکه در راهت شهید شوم را نداشتم، چون هر چه در وجودم نگاه میکنم، چیزی غیر از گناه نمیبینم. وقتی به اطرافیان نگاه میکنم؛ سراسر وجودشان معنویت و نور است اما خودم همه کوله بارم گناه است. میخواهم سفر کنم و بهطرف تو بیایم اما هر چه نگاه به بار سفرم میکنم، غیر از گناه چیزی نیست اما امیدم این است که شاید به خاطر شهدا ما را هم مورد عفو قرار دهی و بپذیری، گرچه مانند آنها نیستم ولی به خاطر آبرویی که آنها نزد تو دارند ما را هم ببخش و با آنها ببر؛ اما خدایا! امیدم به تو است، از لطف و کرم تو خیلی امیدوارم، تو بخشندهای، امیدوارم که بتوانم با دادن خونم کمی از خجالتهایم در برابر تو را جبران کنم. انشاء الله
پروردگارا دلم میخواهد با سختترین و جدیدترین سلاحهای دشمن شهید بشوم تا اینکه مشرکین بدانند که هر چه سلاحهای جدیدتری روی کار بیاورند باز دست از تو برنمیداریم و دین تو را به دنیا صادر میکنیم و اما در موقعیتی قرارگرفتهام که شهدا حجت خداوندی را بر ساکنین کره زمین و کویر دلهای انسانها به ارمغان آوردهاند و شهدا جای هیچ بهانهای را برای ما نگذاشتهاند. زمانی است که فریاد «هل من ناصرٍ ینصرنی» حسین (ع) در جهان طنین انداخته است و وقت آن رسیده است که ملتهای دیگر بیدار باشند همانگونه که تابهحال بیدار بودهاند. الآن وقتی است که تمامی کفر با تمام قدرتش، در برابر اسلام ایستاده است و میخواهد اسلام را از بین ببرد؛ اما کور خوانده است. نمیداند ملتی که شهادتطلب است، هیچگاه از بین نمیرود و اسلام روز بروز زندهتر میشود. خدایا! خدایا! چه بگویم؟ من که هیچچیز ندارم که بگویم، وقتی خدمت خانوادههای معظم شهدا میرسم احساس شرمندگی میکنم و حرفهایی میزنند که دیگر جای هیچگونه حرف زدن را برای ما باقی نمیگذارند؛ اما خدایا! برحسب وظیفهای که داشتم چند سطری سر و پاشکسته تحت عنوان وصیت که شروع کردم ولی نمیدانم آخر چه بنویسم، ولی همین را بدانید که تنها راه سعادت و رسیدن به هدف، نزدیک شدن به خداوند است و آنهم با به وجود آوردن حالتی در خودمان، یعنی سرکوب کردن و زیر پا گذاشتن نفس خودمان. ما هر وقت که بر نفسمان غلبه پیدا کردیم، مطمئن باشید که به سعادت دنیوی و اُخروی رسیدهایم. به امید اینکه همه ما بتوانیم این دشمن درونی را از بین ببریم. وقتی دشمن درونی ما از بین رفت، دشمن بیرونی یعنی کفار و مخالفین اسلام هم از بین میروند. به امید اینکه بعد از ما بتوانید همه شما به اسلام خدمت کنید چون من و شما هستیم که به اسلام احتیاج داریم و به خداوند محتاج هستیم، خداوند به ما هیچگونه نیاز و احتیاجی ندارد. من که نتوانستم در این مدت عمرم به اسلام خدمت کنم، خدا خودش میداند و تا همینجا هم که رسیدهام با لطف خداوند و فداکاریهای برادرم علیاصغر چه قبل از شهادتش و چه بعد از شهادتش بود؛ اما من هم در برابر دو فرزندش احساس شرمندگی میکنم، از اینکه نتوانستم آن حقی را که او به گردنم داشت نسبت به آنها ادا کنم. امید است که بتوانند در خط اسلام حرکت کنند و راه شهدا را ادامه دهند؛ اما پدر و مادرم، چه بگویم که شما در شهادت برادرم علیاصغر چنان صبر و مقاومتی از خود نشان دادید که واقعاً جای هیچگونه صحبت کردن را نگذاشتید و حالا هم امیدوارم بعد از من برایم از خداوند طلب عفو کنید تا شاید خداوند مرا هم ببخشد و جزء شهدا قرار دهد. انشاء الله
ولی میدانم ای مادرم! تو برایت مشکل است، ولی مسئله اصلی اسلام است و در این موقعیت اسلام از هر چیزی دیگر برای ما بیشتر اهمیت دارد، ولی از تو عاجزانه میخواهم که اگر نتوانستم حقی را که تو به گردنم داشتی ادا کنم اما انشاءالله اجر تو باخداست و خداوند اجر تو را پیش از هر کس دیگری خواهد داد. برایم دعا کن. اگر نتوانستم برایتان فرزند خوبی باشم و یا اینکه بعضی مواقع از شما نافرمانی میکردم، مرا ببخشید؛ اما خواهرانم اگر میخواهید در دنیا و آخرت رستگار شوید و فرزندانتان را در خط اصیل اسلام تربیت کنید تا اینکه بدرد جامعه اسلامی بخورند. انشاء الله
از اینکه برادر خوبی برایتان نبودم ببخشید و اگر گاهی از روی نادانی به شما جسارتی کردم، مرا ببخشید و برایم دعا کنید. انشاء الله که موفق باشید؛ اما از برادرانم میخواهم که مرا ببخشند و درراه اسلام حرکت کنند و راه شهدا را ادامه دهند و به حرفهای امام امت گوش کنند و موبهمو عمل کنند تا اینکه به مقصد برسند و به سعادت آخرت دست پیدا کنند. انشاء الله
بالاخره نمیدانم تا چه اندازه توانستم حالاتی را که در درونم میگذشت، به شما بفهمانم و این را به شما بگویم که اگر به عمق حرفهای امام امت و به عمق وصیتنامههای شهدا نگاه کنید، واقعیت را خواهید فهمید؛ اما کوردلان ازخدابیخبر هم بدانند که ملت ایران دیگر ملتی که روی زمین بنشینند نیست و میرود تا اینکه احکام اسلام را در جهان پیاده کند و محرومان را از زیر سلطه استکبار جهانی بیرون بیاورد، به یاری خداوند بزرگ به امید اینکه کسانی که در خط اسلام نیستند به خود بیایند. من فکر میکنم پس از ۶ سال و اندی جنگ دیگر میبایست بیدار شده باشند و واقعیت را درک کنند؛ اما از شما همشهریها هم میخواهم که از این اختلافات جزئی دوریکنید و به مسئله اصلی که جنگ و اسلام است فکر کنید. ما که از همان اول گول خوردیم و نفهمیدیم و نتوانستیم آنطور که شاید و باید به این انقلاب خدمت کنیم، امید اینکه بعد از ما همه فکرتان به اسلام باشد تا اینکه انشاءالله به مقصد اصلی برسیم و اسلام واقعی را به جهان صادر کنیم؛ اما در پایان از همه کسانیکه مرا میشناختند طلب حلالبودی مینمایم و از آنها میخواهم که مرا حلال کنند و برایم دعا کنند. به امید پیروزی حق؛ اما دعا برای امام امت، همه دولتمردان جمهوری اسلامی: رفسنجانی و خامنهای را فراموش نکنید و رزمندگان را دعا کنید. والسلام.
بنده حقیر علیاکبر سرافراز - ۱۳۶۵/۱۲/۸
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۶ -وصیتنامه شهید علی اکبر سرافراز
- شهدا سال ۶۵ -وصیتنامه شهید اکبر ربیعی
- زندگینامه جانباز علیرضا عابدی
- شهدا سال ۶۵ -زندگینامه شهید اکبر ربیعی
بیشتر »