دانشنامه نی‌ریز و دفاع مقدس

نوشته‌ها

هادی در سال ۱۳۵۰‌ در شهر نی‌ریز در خانواده‌ای متدین و مذهبی پا به عرصه وجود گذاشت و از زمان نوزادی آوای حق ـ اذان و اقامه ـ در گوشش طنین افکند. تحصیلات ابتدایی را در دبستان فرهمندی با موفقیت به پایان رساند. دوره راهنمایی را در مدرسه ولی‌عصر (عج) آغاز و سال سوم راهنمایی بود که درس را رها کرد و به جبهه رفت. وی زمانی که خود را شناخت، سعی داشت به‌طور مستقل و با تکیه‌بر اراده و ایمان خود زندگی کند. به همین دلیل تابستان‌ها به کار بنایی می‌پرداخت تا بتواند مقداری از هزینه تحصیلی سال آینده‌اش را تأمین کند و از این طریق فشار کمتری به خانواده وارد کند.
از خصوصیات بارز اخلاقی وی شخصیت دادن به دوستانش بود و سعی می‌کرد که دیگران از دست وی دچار رنجش نشوند. باصداقت خاصی سخن می‌گفت. کمتر حرف می‌زد و بیشتر عمل می‌کرد. انگیزه و هدف خود را برای حضور در جبهه، دفاع از اسلام و دستور امام می‌دانست. هادی، هرلحظه آماده رفتن به جبهه بود. او عاشق جبهه و نبرد بود و همیشه دیگران و اعضای خانواده خود را تشویق به رفتن به جبهه می‌کرد. بااینکه سن و سال کمی داشت به بسیج مراجعه کرد و برای رفتن به جبهه اعلام آمادگی کرد. لکن به دلیل اینکه به سن قانونی نرسیده بود، با رفتن او به جبهه مخالفت شد. لکن با اصرار زیاد توانست در تاریخ ۱۳۶۷/۱/۱۶ به جبهه اعزام شود. شهید هادی رنجبر یکی از نیروهای گردان کمیل بود که به‌عنوان رزمنده تک‌تیرانداز فعالیت می‌کرد. بالاخره در جبهه جنوب و در منطقه شلمچه، تاریخ ۱۳۶۷/۲/۳۱ براثر ترکش، روح از جسمش پرواز کرد و به دیدار معبودش شتافت. پیکر پاک و مطهرش در گلزار شهدای نی‌ریز به خاک سپرده‌شده است.
برادر بزرگ شهید رنجبر در خاطره‌ای چنین نقل می‌کند: در منطقه عملیاتی مریوان بودم که شنیدم هادی در اهواز است. پس از پایان عملیات بیت‌المقدس ۵، برای دیدن وی راهی اهواز شدم، با پرس‌وجو، واحد آن‌ها را یافتم و به محل استقرار واحد رفتم. از طریق دژبانی واحد پیام فرستادم که من برای دیدن او آمده‌ام، لکن ایشان در ابتدا حاضر به دیدن من نشد، دلیلش این بود که مبادا از او بخواهم که به شهر نی‌ریز (شهرمان) برگردد و یا با اصرارم خدای‌ناکرده، خللی در عزم و اراده ایشان وارد کنم. علی‌رغم اینکه من برادر بزرگ او بودم، ولی همیشه مرا تشویق به ماندن در جبهه می‌کرد.

نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي: