فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

زندگینامه آزاده محمد مروت

محمد مروت در سال ۱۳۴۵ در شهرستان نی‌ریز متولد شد. دوره دبستان خود را در مدرسه بختگان و دوره راهنمایی را تا سال دوم در مدرسه مسعود بزرگی نی‌ریز سپری نمود. سپس به شغل مغازه‌داری روی آورد. سرانجام به خدمت وظیفه عمومی اعزام شد. در تاریخ ۲۷/۲/۱۳۶۵ در صالح آباد غرب، به اسارت نیروهای متجاوز بعثی درآمد و پس از ۴ سال و سه ماه و ۶ روز تحمل اسارت مشقت بار به میهن اسلامی بازگشت‌.

 ایشان در خصوص نحوه اسارت و خاطراتی از آن دوران می‌گوید:

در تاریخ ۲۷/۲/۱۳۶۵ بود که برای دومین بار توسط گروهان نصر ۵ شیراز از طرف ارتش به جبهه اعزام شدم. در خطوط مقدم جبهه صالح آباد غرب از استان ایلام به اتفاق جمعی از دوستان رزمنده در ساعت یک و نیم شب در حمله ناگهانی دشمن به اسارت درآمدیم. اسلحه‌های ما را گرفتند و دست و چشممان را بستند و در حدود ساعت ۵/۶ صبح بود که ما را به جای نامعلومی بردند.  بعد از شکنجه و آزار زیادی ما را به یکی از آسایشگاههایی که محل اسرای ایرانی بود منتقل کردند. ‌سربازان بعثی عراق ‌به هر بهانه‌ای ناچیز ما را کتک می‌زدند و مورد اذیت و آزار قرار می‌دادند. مدت هفت ماه هیچ کس از ما خبری نداشت.  تا اینکه آتش بس شد، از این زمان به بعد وضعیت ما نسبت به قبل بهتر شد و تا حدودی به ما آزادی داده شد. به طوری که توانستیم به کارهای هنری نظیر گلدوزی، درست کردن تسبیح با هسته خرما، ساختن اشیاء نزئینی با سنگ‌ بپردازیم. همچنین هر فردی براساس میزان تحصیلات خود به مطالعه کتابهای عربی، قرآن، انگلیسی و هر کتاب دیگری که دوست داشت می‌پرداخت، تا اینکه روزی به اسرا اطلاع دادند که آماده شوید می خواهند شما را به زیارت قبر امام حسین‌(ع) ببرند؛ اصلا" باورمان نمی‌شد. لحظه موعود فرا رسید. چند دستگاه اتوبوس به آسایشگاه محل استقرار ما آوردند و ما را به خط نموده و سوار آنها کردند.  بعد از ۲ ساعت وارد شهر کربلا شدیم چه حال و هوایی قشنگی داشتیم. همه بچه‌ها از شدت خوشحالی گریه می‌کردند. وارد صحن مطهر امام حسین‌(ع) شدیم و همگی مراسم زیارت را بعمل آوردیم و هر کدام دو رکعت نماز خواندیم. بعد از آن پیاده به طرف قبر حضرت عباس‌(ع) رفتیم و قبر مطهر حضرت عباس را زیارت کردیم. دوباره ما را سوار همان اتوبوس‌ها کردند و بعد از یک ساعت و نیم به نجف رسیدیم و به زیارت قبر مولای متقیان علی‌(ع) شرفیاب شدیم. در همین حال که بچه‌ها گریه می‌کردند و هرکسی در حال و هوای خاص خود بود و از وقایع اطراف خود بی‌خبر.  رو به آنها کرده ‌گفتم: ‌ واقعا" آمدن به این حرمهای شریف این ارزش را داشت که در اسارت باشیم و سختیها و شکنجه‌های زیادی را تحمل کنیم.



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :