نوشتهها
شهدا سال ۶۱ -زندگینامه شهید محمد جعفر رحیمی
اوایل سال ۱۳۳۶ شمسی، در روستای قلعه عجم کودکی از تبار هابیل به دنیا آمد. نام او را از روی عشق و علاقه به پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) محمدجعفر گذاشتند. محمدجعفر دوران کودکی را با رنج و محرومیت، اما صفا و صمیمیت روستا طی کرد. اگرچه در روستایی محروم بزرگ شد، ولی خانوادهاش آنقدر عزیزش میداشتند که کمبود امکانات بههیچوجه مانع از بروز استعداد درخشانش نشد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه معرفتِ روستای قلعه عجم، از توابع بخش آباده طشک سپری کرد. در دوران تحصیلات ابتدایی همیشه شاگرداول بود و شگفتا که از همان اوان کودکی علاقههای مذهبی بسیار قوی در او پدیدار بود. پس از خاتمه دوره ابتدایی، برای ادامه تحصیل به آباده طشک رفت و در مدرسه ابنسینا مشغول به تحصیل شد. محمدجعفر دوره راهنمایی را هم با موفقیت پشت سر گذاشت. برای ادامه تحصیل در دبیرستان، راهی شهرستان نیریز شد و در دبیرستان امام خمینی (ره) (احمدی) به تحصیل مشغول شد. دوره دبیرستان را هم با موفقیت به پایان برد. مدت دو سال نیز بهعنوان حقالتدریس در شهرستان بوانات به امر تدریس مشغول گردید. ولی از روی عشق و علاقهای که به تحصیل داشت، در آزمون سراسری شرکت و در دانشگاه تهران در رشته زمینشناسی به تحصیل مشغول شد. در دوران دانشجویی بود که مبارزات مردم ایران علیه حکومت سیاه پهلوی به اوج خود رسید. محمدجعفر در تهران همراه با سایر دانشجویان در تظاهرات شرکت میکرد و شبها دیوارهای شهر را با پیامهای انقلاب مزین مینمود و اعلامیه پخش میکرد. یکبار هم در اصفهان به دلیل شرکت در تظاهراتی دستگیر شد ولی از مهلکه جان سالم بدر برد. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و مقاومت مردم ایران در برابر آن یورش ناجوانمردانه، او نیز در بسیج سپاه پاسداران ثبتنام نموده و راهی دیار عاشقان الله شد. در طی این مدت هرکدام از دوستانش که شهید میشد، آتش اشتیاق به شهادت در دلش شعلهورتر میگشت. بالاخره در تاریخ ۱۳۶۰/۱۲/۱۵ به جبهه اعزام گردید. در گردان رزم تیپ المهدی (عج)، بهعنوان تکتیرانداز به دفاع از کشور اسلامی پرداخت. بعد از رشادتها و دلاوریهای زیادی که از خود بهجا گذاشت؛ در تاریخ ۱۳۶۱/۴/۲۵ در منطقه عملیاتی کوشک زخمی شده و به اسارت نیروهای دشمن درآمد. بنا بر اظهارات صلیب سرخ جهانی، مدتی در بیمارستان نظامی بصره بستری بوده و سپس به شهادت رسیده است. جسد ایشان پس از ۸ سال دوری از وطن، در تاریخ ۱۳۶۹/۵/۲۷ به ایران انتقال و در آباده طشک به خاک سپرده شد. ورود پیکر پاک وی به زادگاهش همزمان بود با ورود آزادگان به وطن اسلامی. این تقارن تأثیر بسیار زیادی بر همه آنها که منتظر رسیدن امیدهایشان بودند، علیالخصوص خانواده، دوستان و مردم منطقه داشت.
شهادت ایشان برای انقلاب، یاران صمیمی و فعالی را پرورش داد که همه آنها از علاقهمندان به جبهه و انقلاب شدند. دوستان و خویشان بعد از شهادت ایشان به پیروی از او به جبهه رفتند و راهش را ادامه دادند. ایمان و صداقت وی در گفتار او را زبانزد دوستان و آشنایان کرده بود. علاقه زیادی به ادامه تحصیل داشت. در نامههایی که از جبهه برای خانواده میفرستاد، آنها را به خواندن درس تشویق میکرد. ایشان نوشته بودند درس خود را خوب بخوانید و الا منافقید. برای مادرش نوشته بود که اگر من در دفاع از وطن و اسلام کشته شدم برایم گریه نکن؛ زیرا من امانتی بودم در دست شما و شما با از دست دادن من فقط امانت خود را پس میدهید. شهید در سنگر زهد و تقوا از تمام همرزمانش پیشتازتر و کارش فقط برای رضای پروردگار بود.
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۱ -زندگینامه شهید محمد جعفر رحیمی
- زندگینامه آزاده علیرضا قلمداد
- شهدا سال ۶۱ -زندگینامه شهید اکبر هاشمی
- زندگینامه جانباز محمد رضا صادقی
بیشتر »