نوشتهها
شهدا سال ۶۱ -زندگینامه مفقودالاثر جمشید کاوکانی
سال ۱۳۴۲ آن هنگام که اولین شعاعهای خورشید انقلاب اسلامی از شهر قم، بر دنیای اسلام تابیدن گرفت؛ در شهر آبادان نیز خورشید وجود کودکی در خانوادهای مسلمان، گرمابخش محیط خانه آنان شد. نام او را جمشید نهادند و از کودکی دلش را با زمزم ناب فرهنگ شهادت و اسلام محمدی (ص) سیراب نمودند. گویی دست تقدیر چنان مقدر کرده بود که این طفل روزی علم اسلام را بدوش بکشد و در دفاع از حکومت اسلامی، شمشیر بر گردن کافر بعثی بگذارد و درنهایت، با خون خود درخت تنومند اسلام را آبیاری کند. این پسر تنها دلخوشی پدر بود و با دیدن قامت رعنای او، به خود میبالید و آنچه در توان داشت، در تربیت وی همت گماشت. هنوز دوران طفولیت را به پایان نبرده بود که به همراه خانواده عزم مهاجرت کرد و به روستای رودخور از توابع شهرستان نیریز رفتند و رحل اقامت را در قریه ریز آب انداختند. در آن قریه بود که به کار کشاورزی و دامداری مشغول شدند. جمشید هم مانند همسالان خود پس از رسیدن به هفتسالگی برای تحصیل علم و دانش راهی دبستان شد. دوره ابتدایی را به پایان برد و برای کمک به پدر و خانوادهاش از ادامه تحصیل منصرف شد. در کنار امور کشاورزی و دامداری از یاد خدا غافل نبود و در ادای فرایض دینی نسبت به دیگران سبقت میگرفت. در کنار خوشرویی و مهربانی با اطرافیان در تمامکارهای خیر حضوری فعال داشت. سالهای ۷-۱۳۵۶ بود که با برخاستن زمزمههای انقلاب، به صفوف مردمی پیوست و علیه طاغوتیان خروشید. با پیروزی انقلاب اسلامی اظهار شادی کرد. وقتی جنگ ناخواسته به ملت ایران تحمیل شد و در میدانهای نبرد یکی از دوستان صمیمی وی به شهادت رسید، بهشدت تحت تأثیر قرار گرفت و در تشییع وی، خطاب به پدرش گفت: مرگ انسان اگر اینگونه باشد، ارزش دارد، من همآرزوی چنین سعادتی رادارم. سپس با خود عهد بست تا انتقام خون او را از بعثیان کافر بگیرد. برای رسیدن به هدف، عازم حوزه نظاموظیفه شد و برای انجام خدمت مقدس سربازی، اعلام آمادگی کرد. ۱۳۶۱/۷/۶ لباس سربازی را پوشیده و برای آموزش نظامی آماده شد. وقتی در کار رزم آزموده گردید، به جبهه عینخوش اعزام شد و در عملیات محرم شرکت کرد. ۱۳۶۱/۸/۱۸ با شجاعت به قلب دشمن زد و رشادتهای فراوانی از خود نشان میداد. در میان دود و خون و غرش سلاحهای سبک و سنگین پر پرواز گرفت و از میان زمینیها به پرواز درآمد. پیکر مطهرش برای همیشه در زیرخاکهای منطقه نبرد مدفون شد. پدر به انتظار آمدنش سالها چشمبهدر دوخت و مادر گیسوان خود را در انتظار وی سپید کرد، ولی نشانی از او نرسید.
یادش گرامی و نامش جاودان
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۱ -زندگینامه مفقودالاثر جمشید کاوکانی
- شهدا سال ۶۱ -زندگینامه شهید جمشید زردشت
- شهدا سال ۶۱ -زندگینامه شهید محمدیار ابراهیمی
- شهدا سال ۶۱ -زندگینامه شهید حسن کیخائی
بیشتر »