فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۱ -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -جهل

سخن بس است زساقی و گل و می ناب

بیا تو تا که بجوئیم بس حقیقت‌ها

زباغ و زاغ و خزان کم بگو در این وادی

که هست قسمت مردم بسی جهالت‌ها

حدیث پیر مغان گفته‌اند مردمان از قبل

چه خوش بود که بگوئیم از مرارت‌ها

مده تو داد سخن از گل و می و مطرب

بگو تو از هدف و این همه ضلالت‌ها

صنم، صنم زدن مطربان دگر کافیست

زچیست یأس مردم محروم و این کسالت‌ها

کنون که گویمت ای دوست کم نما سخنت

زمست‌های آخر شب پرسی این حکایت‌ها

زبان مبند مجید از قصیده گویی خویش

که هست از ازل بگردن و جانب بسی رسالت‌ها

(((



آمد کنار من آن پیک خوش خرام

گفتـم خبــر زآمــدن نامــه‌ام دهــد

ای اختیار لرزه بر اندام من فتاد

از آن خبر که وصل گل و بلبل‌ام دهـد

آتش درون قلب و تنم زد زبانه‌ای

این آتشی که گرمی تن بی خانه‌ام دهد

بلبل به وقت خزان زار می‌گریست

من شمع محفلم پر پروانه‌ام دهد

دیدم کنار خویش نوائی خوش از دیار کس

آن بی خبر صدا صحبت جانانه‌ام دهد

مرغی گریست از غم هجران و وصل یار

خوش آن زمان که یار پیمانه‌ام دهد

غلتید اشک دو چشمم به پای دوست

کو لحظه ای که یار در دلش خانه‌ام دهد

شادی حدیث شمع گفتی و چشم براه اوست

کو آن رضا که همت مردانه‌ام دهد

(((

هنوز آن بلبل مستم درون خانه‌ای زیبا

که می گویم برایت قصه‌ای از دل تنها

من از شهر غریبم نیستم بر این زمین ساکن

من از خون غروبم نیستم پابند این تنها

کنون گر مهر خاموشی بلب دارم مشو ایمن

حقیرم لیک نایم در پی و دنبال شیطانها

هر آنکس را که راهی نیست برخیزد در این وادی

که ما جوئیم راه خانه و دلدار منزلها

بسان جغد محزونیم و در خود فرو رفته

گهی فریاد می‌آریم و گه هم منزل غمها

درون کعبه دلها همه امواج خونین است

کسی از درد می‌نالد دگر بر خویش و هم اینها

هوای یار دارد در سرش پروانه غمگین

به بخت خویش می‌گرید بسان ژاله بر گلها

مجید از خود ندارد بیم لیکن در عجب باشد

همه مـردنـد و آزاده ولـی در کنج زنــدانها



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي: