فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

بازسازی و نجام عملیات خیبر

پس از بمباران گردان کمیل در منطقه جفیر‌، گردان تحت فرماندهی شهید سرافراز، سریعا" بازسازی می‌گردد و به منطقه عملیاتی خیبر می‌رود. دراین عملیات گردان اقدام به شکستن خط دشمن می‌نماید و به گفته رزمندگان حاضر در این عملیات‌، این خط توسط گردانهای دیگر شکسته نشده بود‌، امّا رزمندگان کمیل آن خط را شکسته و دشمن را وادار به عقب نشینی می‌کنند. آقای سعید محمد‌زاده در این خصوص می‌گوید‌:

بعد از آنکه دو جزیره مجنون فتح شده بودند‌، به منطقه‌ای ‌‌‌در خیبر رفتیم‌. مجددا" ما را وارد عملیات کردند‌. قرار بود گردان فجر خط را بشکند و ما عملیات را ادامه بدهیم‌. اما گردان فجر نتوانست خط را بشکند. لذا گردان کمیل وارد شد و خط را شکست. آقای ماهوتی در این عملیات مجروح ‌و شهید حسین عیدی جایگزین ایشان شدند‌.

آقای الله مراد مقصودی در مورد حضور گردان و نیروهای مردمی در عملیات بعد از بمباران می‌گوید‌:

بعد از اینکه گردان بازسازی شد به ما گفتند: شما آماده باشید! امشب می‌رویم یک جایی از منطقه تا دشمن را سرگرم کنیم! تا نتواند ضربه‌ای به نیروهای عمل کننده بزند‌. ما را سوار کمپرسی کرده و در منطقه مورد نظر پیاده کردند. پشت دژی قرار گرفتیم‌. منطقه حالت با تلاقی داشت. بطرف دشمن جلو رفتیم‌. بچه‌های تخریب، راه را در میدان مین باز کرده و تعدادی هم به شهادت رسیده بودند‌. باید از پلی عبور می کردیم و راه را بطرف دشمن ادامه می‌دادیم‌. دشمن هم آن پل را کاملا" زیر نظر داشت. مرتب منور می‌زد و فضای اطراف پل دائم روشن بود. بهر ترتیب از این پل عبور کردیم‌. البته تعدادی از برادران در همانجا به شهادت رسیدند‌. تعدادی از نیروهای دشمن نیز با رشادت برادران‌، کشته شدند. کم کم هوا روشن شد. یک تیربارچی بود که همان شب خیلی اذیت کرد. وقتی هوا روشن شد‌، موضع آنرا شناسایی کردیم‌، البته این یک کمک خدایی بود‌، دو سه بار خواستم بلند شوم و او را با آر‌‌پی‌‌چی هدف بگیرم‌، اما چون او در موضعی مسلط قرار داشت شلیک می‌کرد و اجازه حرکت به ما نمی‌داد. بالاخره یک گلوله آر‌پی‌جی بطور شانسی شلیک کردم و سریع جایم را تغییر دادم‌. نگاه کردم دیدم که گلوله به انحراف رفت. اول امیدی نداشتم‌، چون فاصله هم زیاد بود. با کمال تعجب دیدم گلوله آر‌پی‌جی به طرف موضع تیر‌بار رفت و آنرا خاموش کرد. ظاهرا" در کنار تیربارچی، مهمات زیادی بود‌، با اصابت گلوله چون تلی از آتش آنجا به هوا بلند شد. ‌خدا را شکر کردم بعد از لحظاتی دیدم تعدادی حدود ده نفر عراقی بطرف ما می‌آیند‌. آقای اسماعیل کردی هم آنجا بود. ابتدا خوشحال شد و روی خاکریز رفت و گفت اینها دارند می آیند اسیر شوند. من او را از روی خاکریز پایین کشیدم. گفتم احتمالا" این یک نیرنگ است و می خواهند ما را دور بزنند و اسیر کنند. یکی دو گلوله آر‌پی‌جی بطرف آنها شلیک کردم و بحمدالله‌ همه نقش زمین شدند‌‌. یک مرتبه نگاه کردم دیدم جز ما کس دیگری نیست‌، یکنفر هم داشت صدا می زد مقصودی چرا نمی آیی عقب! نیرویی دیگر آنجا نیست! من هم شروع به عقب‌نشینی کردم. ناگفته نماند یکی از برادران شهرستان آباده به نام آقای طاهری هم هنوز عقب نرفته و همراه من بود. آمدیم و به همان پل قبلی رسیدیم. دشمن دائم در حال آتشباری روی آن پل بود. یک لحظه هم امان نمی داد که از پل عبور کنم. ما تجهیزات اسلحه و‌‌... را باز کردیم و روی زمین گذاشتیم‌. من و آقای طاهری مردد بودیم که کدامیک باید زودتر از پل بگذریم‌. به ایشان گفتم: اگر اینجا بمانیم دشمن ما را به اسارت می‌گیرد و ممکن است ما را به قتل برساند و اگر هم ببرد بدترین رفتار را با ما انجام خواهد داد. ‌تصمیم به عبور گرفتیم‌. دشمن چند گلوله آر‌پی‌جی به روی پل شلیک کرد‌. بلند شدیم و سریع از پل عبور کردیم. وقتی به جمع سایر رزمندگان رسیدیم‌، ‌شهید حسین عیدی گفت: من فرستاده‌ام دنبال تو‌، گفتم من کسی را ندیدم فقط صدایی شنیدم که مرا صدا ‌ می‌زد که به عقب برگردم... وقتی به نیروهای خودی در جمع بچه‌های گردان رسیدیم‌، از اینکه تجهیزاتم را جا گذاشته بودم‌، ناراحت و نگران بودم‌، یکی دو ساعتی داخل ‌چادر بودیم‌، اعلام کردند گردان به خط شود‌.من گفتم: شاید توسط شهید سرافراز مورد سرزنش قرار بگیرم... خلاصه شهید سرافراز آمد و سخنانش را با یک آیه قرآن شروع کرد و گفت: من کوچکتر از آنم‌ که از شما تشکر کنم. امیدوارم ا‌مام زمان‌(عج) از شما تشکر کند. خصوصا" از کسانی که تا آخرین لحظه ایستادند‌، مقاومت کردند و حتی تجهیزات خود را نتوانستند بیاورند. یکی از برادرانی که الان در جمع گردان ایستاده‌، من همراه او بوده‌ام و رشادتهای اورا دیدم، بعد نشانی مرا داد. سپس رو به من کرده و گفت: در آنطرف پل ‌ چه اتفاقاتی ‌ اتفاق افتاده است با چه مشکلی مواجه شدید. من از برخورد کریمانه او تعجب کردم چون ‌ فکرش را هم نمی‌کردم که با من چنین برخوردی نماید، من تجهیزات را جا گذاشته بودم، آنجا بود که فهمیدم ‌ایشان یک انسان واقعی و دوست داشتنی و برازنده فرماندهی گردان است‌.



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

* هیچ موردی پیدا نشد...

نوشته های مرتبط :

    * هیچ موردی پیدا نشد...

ویدئوها مرتبط :

* هیچ موردی پیدا نشد...