نوشتهها
شهدا سال ۶۱ -وصیتنامه شهید مجید محمدزادهآمد به برم شمع شهادت در دست
در کلبه خاموش من آهسته نشست
او سوخت، فرو رفت و بماند
سردار منم که پیکرم اینجا هست
بسوی خدا در حرکتیم، آی همه برادرانم، آی مادرم که چشمان خاکستریت در هنگام خداحافظی پر از اشک بود، آی خواهرم، بسوی عروج انسان، بسوی نور و بسوی کربلای حسینی در حرکتیم، آی برادران پاسدارم چه بگویم؟ ما میرویم تا زمین را از لوث مزدوران وکفار پاک کنیم. فردا جسدم را بر دستهایتان بگیرید و آن را آتش بزنید، خاکسترش را در شهر بپاشید تا از هر گوشه مردی برخیزد و اسلام را در پهنای جهان بگستراند.
وصیتی ندارم. فقط آرزویم شهادت است، شهادت در راه خدا، خدائی که مرا برای این خلق کرده است تا مردانه بایستم و با مشتم به دهان مزدوران بکوبم و امام را، و امام را، این پیر پرخروش را عصائی باشم، به مادرم بگویید مانند اموهب باشد. اگر سرم را برایش آوردند دوباره آن را دور بیندازد و بگوید چیزی را که در راه خدا دادیم پس نخواهیم گرفت.
آبادان - ایستگاه ۷ - مجید محمدزاده
۲۸/۷/۱۳۵۹
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۱ -وصیتنامه شهید مجید محمدزاده
- شهدا سال ۵۹ -زندگینامه شهید محمدرضا خلیلی
- شهدا سال ۶۱ -چند جمله از شهید مجید محمدزاده
- شهدا سال ۶۱ -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -پشیمان
بیشتر »