نوشتهها
شهدا سال ۶۱ -زندگینامه شهید محمد دشتبانی
در سال ۱۳۴۲ همزمان با تولد نهضت شکوهمند اسلامی ملت ایران به رهبری امام امت، خمینی کبیر شروع شد، در میان خانوادهای متدین و مسلمان کودکی بدنیا آمد که به عشق حضرت مصطفی(ص) نام او را محمد گذاشتند. هنوز مهربانیهای دست پدر را بر روی سرش حس نکرده بود که در سن ۶ سالگی دست روزگار، پشت اورا از پشتوانهای محکم و استوار خالی کرد. رفتن پدر روحیه لطیف و کودکانهاش را سخت آزرد. بضاعت کم خانواده در تأمین نیازمندی و نبودن پدر برای انجام این مهم، از همان دوران کودکی، طعم تلخ فقر و تنگدستی را به محد چشاند. برای جبران کاستیهای پیش آمده و پر کردن جای خالی پدر اورا متوجه مسئولیتی سنگین کرد. سال ۱۳۴۸ تحصیل را در کنار کارهای سخت و طاقتفرسای کارگری آغاز نمود. شاگر ممتاز و نمونه بودن و نمرههای عالی هم نتوانست فشار کار تابستانهای گرم و زمستانهای سرد را که بایستی در کورههای آجرپزی برای تأمین معاش زندگی، کار کند از او بکاهد. با تمام توان و تلاش کار میکرد تا در تهیه خرجی خود و خانوادهاش نیازمند دراز کردن دست بسوی غیر نباشد. از مقدار پولی که بدست میآورد، به تهیدستان کمک میکرد تا لذت انسان بودن را در عین فرق و نداری ببرد. چون خود او از طبقه محروم اجتماع بود و جایگاه نیاز را بخوبی میدانست. وقتی نهضت اسلامی که با تولد او آغاز شده بود دوباره اوج گرفت و زمزمه سرنگونی رژیم ستمشاهی بگوش رسید، محمد بسیار خوشحال شد. با نابودی ستمکاران او میتوانست در کشور ایران بدون اینکه چکمهپوشی براو حکم براند، در زیر لوای اسلام، طعم شیرین آزادی را حس کند. با همه خستگی، شبها که به خانه میآمد، بخشی از وقت خود را مشغول خواندن قرآن و دعا میشد. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، شهید محمد دشتبانی در بسیج ثبت نام و پس از شدن دوره آموزش نظامی، خود را آماده اعزام به جبهه کرد. در این سفر جز جنگیدن با کفار و عشق به الله و اطاعت از فرمان رهبر، هیچ چیز برایش مفهوم نداشت. برای اولین بار حدود ۲ ماه به جبهه رفت و در عملیات فتحالمبین شرکت کرد. هنوز چند روزی از برگشتن او به خانه نگذشته بود که دوباره تصمیم گرفت به جبهه اعزام شود. از آنجایی که محمد تنها سرپرست خانواده بود، از رفتن او به جبهه برای سومین بار جلوگیری کردند. ولی او که روح و جانش را در جبهه جا گذاشته بود، به شیراز رفته و در بسیج شیراز ثبت نام و از همان جا به جبهه اعزام شد. ۱۳۶۱/۴/۱۰ در عملیات رمضان، در حالیکه لبهایش همچون سالار شهیدان از تشنگی خشک شده بود، در آفتاب سوزان تابستان و بر روی ریگزارهای منطقه کوشک ندای ارجعی را شیند و بیدرنگ لبیک گفته و راهی دیار دوست شد. پیکر مطهرش در گلزار شهدای نیریز به خاک سپرده شده است.
آقای دکتر سیاوش فیروزینژاد، یکی از همرزمان شهید، وی را چنین توصیف مینماید: شهید محمد دشتبانی که خداوند روحش عالی است، متعالی بفرماید؛ یکی از بچههای مخلص و مستضعف و یتیم بود، یعنی کسی بود که از کودکی سایه پدر بالای سرش نبود. ما به اتفاق برای طی دوره آموزشی به کازرون اعزام شدیم، آنجا ایشان از ما جدا شد و به قسمت امدادگری رفت؛ چون نیاز زیادی به امدادگر بود. با اصرار مسئولین ایشان به قسمت امدادگری رفت، اما محل استراحت ما یکی بود. این شهید عزیز مداح بود. در پادگان آموزشی شهید دستغیب کازرون صدا زد: بچهها بلند شوید، میخواهند ما را به کربلا ببرند. با یک لحن عجیب و خالصانهای میگفت، سپس شروع به نوحه خواندن کرد. چند ماه بعد ایشان به شهادت رسید. من به بچهها گفتم بالاخره خودش تنهایی به کربلا رفت. البته زمانیکه به شهادت رسیدند جمعی دسته ادوات۱ بودند، چون دوره امدادگری ایشان به پایان رسیده بود.
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۱ -زندگینامه شهید محمد دشتبانی
- شهدا سال ۶۲ -زندگینامه شهید محمد علی طاهری
- شهدا سال ۶۱ -زندگینامه محمود رعیتی
- شهدا سال ۶۲ -زندگینامه شهید علیرضا نقی زاده
بیشتر »