نوشتهها
شهدا سال ۶۱ -وصیتنامه شهید محمد مجید داوودی
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الذین قالوا ربنا الله، ثم استقاموا، فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون.
آنان که گفتند پروردگار ما الله است، سپس بر این گفته استقامت کردند. نه ترسی برای آنان است و نه اندوهگین میشوند. ( سوره احقاف، آیه ۱۳ )
با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب، امام امت، خمینی بتشکن. سلام بر تمامی شهیدان. امروز ۱۳۶۰/۹/۶ جمعه، در حال حرکت به سوی جبهه هستیم. جبههای که تا به حال در آن خونهای پاکی ریخته شده است؛ جبههای که ایمان به غیب را در دلها، از حال تئوری به عمل درآورد، جبههای که ایثار را از حرف به حقیقت در آورد. جبههای که وجب به وجب آن خون جوان مسلمانی ریخته شده است. جبهه دهلاویه، سوسنگرد؛ سوسنگرد شهری که در عرض یکسال، دوبار با خون شستشو داده شد. ما میرویم تا ادامه دهنده راه این خونها باشیم. من در اینجا از اینکه چند لحظهای مزاحمتان میشوم، به خاطر این است که امکان دارد این چند قطره خون من هم ادامه دهنده جریان آن خونها باشد. برای اینکه منافقان نگویند چشم و گوش بسته کشته شد، برای اینکه نگویند بدون هدف بود، نگویند فریب خورده بود؛ در اینجا میگویم: در لحظاتی این وصیتنامه را مینویسم که چشم و گوشام کاملاً باز است و میدانم در چه راهی قدم گذاشتهام و برای چه هدفی به اینجا آمدهام. در چند ماهی که قبلاً در جبهه بودم حضور امام زمان(عج) را به نفع نیروی اسلام تشخیص دادم و موضوع دیگر این است که ما گروه اعزامی از نیریز به همراه تنی چند از برادرانی که از شهرستانهای دیگر اعزام شده بودند، حضور امام زمان(عج) را در کنار خودمان حس کردیم و بوی خوش آن حضرت را همه شنیدیم. از این جهت این موضوع را به شما عرض میکنم که یک موقع خیال نکنید این جنگ به ضرر ما تمام شده، نه چنین نیست؛ این جنگ به قول امام رحمت بود و اگر این جنگ نبود شاید بعضی از ما هنوز حضور امام زمان(عج) را در این انقلاب انکار میکردیم و اگر این جنگ نبود شاید هنوز بعضی به غیب ایمان نداشتند.
در اینجا ساعات حمله نزدیک است و من دچار احساساتی شدهام که نمیتوانم خوب بنویسم. از اینکه زیاده روی میکنم، میبخشید. موضوع دیگر این است: برادران و خواهران؛ بخاطر خدا امام را تنها نگذارید، فرامینش را گوش داده و مو به مو اجرا کنید. برادران و خواهران؛ سخنانی که امام میفرمایند، حکم صریح قرآن است، نکند خدای ناکرده در مقابل این سخنان بیتفاوت باشید. من وصیت مهمی ندارم که بکنم، تنها وصیت من به مادرم این است که خدای ناکرده یک موقع گریه و زاری برای من نکند. خوشحال باشد که من در این راه رفتهام و تا آنجا که برایتان مقدور است بر سر قبرم قرآن بخوانید و سخنی هم با پدرم دارم: پدرجان از تو میخواهم که مرا حلال کنید چونکه در این مدت خیلی برای ما زحمت کشیدی و ناراحتیهای زیادی از دست من دیدی. از تو میخواهم که مرا حلال کنی و در اینجا از تمام دوستانی که نتوانستم با آنها اتمام حجت کنم حلال بودی میطلبم و میخواهم که مرا حلال کنند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
روز جمعه ۱۳۶۰/۹/۶ ـ ۵ بعد ازظهر، سوسنگرد. انا لله و انا الیه راجعون
حقیر مجید داوودی پاسدار اعزامی از نی ریز فارس
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۱ -وصیتنامه شهید محمد مجید داوودی
- شهدا سال ۶۱ -زندگینامه شهید محمد مجید داوودی
- زندگینامه جانباز محمد جواد کردگاری
- شهدا سال ۶۱ -زندگینامه شهید حمید داوودی
بیشتر »