فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۲ -زندگینامه شهید بهرام اربزافغانی

سومین روز فروردین در روستای چاه‌سوارآغا از توابع نی‌ریز یادآور خاطره تولد کودکی هست در سال ۱۳۴۲ که اورا بهرام نامیدند. خانواده زحمت‌کش و مسلمان آربزافغانی این نورسیده را در دامان خود و با آداب اصیل اسلامی پروراندند. سپس بهرام را به همراه سایر همسالان خود برای دانش اندوزی راهی دبستان شهدای چاه‌سوارآغا کردند. وی با تلاش فراوان توانست دوره‌ ابتدایی را به پایان ببرد. سال ۱۳۵۷ دست تقدیر سایه پرلطف و مهربان پدر را از سر او گرفت و مسئولیت سنگین تأمین معاش زندگی را به عهده‌ وی نهاد. با پرداختن به امور کارگری، همچون یاوری مهربان در کنار خانواده ایستاد و از رنج و غم آنها کاست. با اخلاقی نیکو و پسندیده دست یاری به بسوی مادر گشود و با تکیه بر خدای بزرگ با آنان همراهی کرد. مهربانی و فداکاری برای حفظ کانون خانواده و عشق و علاقه فراوان توأم با ایمان به خدای متعال را سرلوحه کار خود در زندگی قرار داده بود. با همت بزرگان روستا، برای آگاهی مردم از سیاست‌های جاری روز و جنایت‌های حکومت سیاه پهلوی، یک روحانی به روستا دعوت شده و در این خصوص سخنرانی می‌کرد. بهرام با دو تن دیگر از دوستانش حفاظت از وی را به عهده گرفته بودند و در هر فرصتی که بدست می‌آوردند از اهداف انقلاب اسلامی و جنایت‌های حکومت پهلوی از وی می‌پرسید. هجوم غیرانسانی دشمن بعثی به حریم کشور اسلامی ایران، آرام و قرار را از بهرام برده بود و با همه گرفتاری، تلاش می‌کرد در جهاد بزرگ امت اسلامی، سهیم باشد. اما مشکلات زندگی و تأمین نیاز خانواده این فرصت را از او گرفته بود. با فرارسیدن دوران خدمت سربازی، بی‌درنگ لباس مقدس حراست و حفاظت از کشور را به تن نمود و با شور و شوق فراوان به جمع رزمندگان اسلام پیوست. اوایل تابستان سال ۱۳۶۱بود که در پادگان آموزشی ۰۵ کرمان دوره آموزش نظامی را آغاز کرد. سپس به تیپ ۵۵ هوابرد شیراز منتقل شد و همراه سایر سربازان، در جبهه‌های سومار و باختران و همچنین جبهه عین‌خوش در حمله فتح‌المبین حضور یافت. اوایل سال ۱۳۶۲ به مدت ده روز برای دیدار با خانواده و استفاده از مرخصی، به زادگاهش آمد. در آخرین سفر به جبهه صورتش نورانی بود و وقتی به منطقه بازگشت در هر فرصتی که با دوستان خلوت می‌کرد، به آنها می‌گفت: من به همین زودی از میان شما خواهم رفت. او که وادع آخر را با مادر و سایر خویشان کرده بود، راه دزفول را در پیش گرفت و در عملیات والفجر ۱ شرکت کرد. در خط مقدم جبهه شرهانی، مقابل دشمن بعثی ایستاد و با رشادتهای فراوان به نبرد با متجاوزان پرداخت. ۲۵ /۱/ ۶۲ در حالیکه شقایق‌های بهاری رزم مردانه اورا به تماشا نشسته بودند، با اصابت گلوله‌های دشمن، خود نیز به جمع شقایق‌های پرپر انقلاب اسلامی پیوست و عاشقانه در مقابل چشمان دوستانش سر را به آستان مقدس دوست نهاد و از می‌ ناب شهادت سیراب شد. پیکر پاکش پس از انتقال به زادگاهش، در گلزار شهدای چاه‌سوارآغا به خاک سپرده شد.

یادش گرامی و روحش شاد و راهش پر رهرو باد

 



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :