فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۲ -زندگینامه شهید عبدالرضا خاموشی

در مردادماه سال ۱۳۴۴ در خانواده‌ای مذهبی و دامدار در روستای مشکان به دنیا آمد و در سایه پدری دلسوز و مادری مهربان،‌ کودکی را سپری کرد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید آیت با موفقیت گذراند و دوره راهنمایی را در مدرسه ابوریحان بیرونی مشکان پشت سرگذشت. در دوران تحصیل، دانش‌آموزی نمونه بود. اوقات فراغت را با کمک کردن به پدر در امر کشاورزی و دامداری سپری می‌کرد. برای ایجاد اُنس بیشتر با قرآن، به همراه دیگر دوستانش، جلسات دوره‌ای قرآن برپا کرده بود و هر هفته در منزل یک نفر به آموزش و قرائت قرآن می‌پرداختند. پس از گذراندن دوره راهنمایی، به علت نبودن دبیرستان در مشکان، برای ادامه تحصیل، به نی‌ریز مهاجرت کرد و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان شهید بهشتی (شعله) نی‌ریز آغاز کرد. هم‌زمان با آمدن به نی‌ریز، نهضت اسلامی نیز به رهبری حضرت امام خمینی (ره) اوج گرفته بود. عبدالرضا با حضور در صف میلیونی امت مسلمان، نام خود را در میان عاشقان برپایی حکومت اسلامی ثبت نمود و به‌عنوان سرباز کوچک امام، در مقابل طاغوتیان ایستاد. با پیروزی انقلاب و تشکیل دانشگاه انسان‌ساز بسیج، در ضمن تحصیل، به عضویت آن مرکز درآمد و آموزش‌های رزم و عقیدتی سیاسی را به‌خوبی طی کرد. در برخی اوقات به نگهبانی در منزل مرحوم آیت‌الله حاج سید محی‌الدین فال اسیری (ره) می‌پرداخت. سال سوم دبیرستان بود که برای اولین بار به جبهه اعزام شد و به مدت سه ماه و شانزده روز به‌عنوان تک‌تیرانداز، در گردان کمیل حضور یافت. برای دومین بار به مدت یک ماه و چهارده روز، به‌عنوان یکی از اعضای گروه تخریب، در جبهه حضور یافت. هم‌سنگرانش می‌گویند: عبدالرضا بدون هیچ ترس و واهمه‌ای، با شجاعت و ایثار، جهت تخریب به منطقه عملیاتی و میدان‌های نبرد می‌رفت.

برای آخرین بار که می‌خواست به جبهه برود، سرمای شدید زمستان همه‌جا را فراگرفته بود. همان شبی که فردای آن قرار بود عازم منطقه نبرد شود، با موتورسیکلت، برای خداحافظی از نی‌ریز به مشکان آمد. به‌قدری مشتاق رفتن به جبهه بود که سرمای طاقت‌فرسای زمستان را به جان خریده و برای خداحافظی آمده بود. وقتی‌که به خانه رسید، دستانش از شدت سرما خشک‌شده بود. مجبور بود مدتی دست‌هایش را در آب گرم بگذارد تا به حالت اول برگردند.

هم‌سنگران او می‌گویند: گاهی نیمه‌شب‌ها که از خواب بیدار می‌شدیم، عبدالرضا را می‌دیدیم که مشغول نظافت اماکن بهداشتی است. همیشه سعی می‌کرد این قبیل کارهای او در کنار ایثارگری‌های دیگرش از دید دوستان پنهان بماند و جز خدا کسی شاهد فداکاری وی نباشد. گاهی که با دوستان گپ خودمانی می‌زد، ملتمسانه از آن‌ها می‌خواست: دعا کنند که خداوند آرزوی او را به انجام برساند و او هم در میان شهدا بشمار آید. ۱۳۶۲/۱۲/۲۵ در عملیات خیبر ـ جبهه طلاییه ـ بالاخره دعاهایش به استجابت رسید. تیر دشمن قلب او را که از درد فراق رنجور بود مداوا نمود و مست از شراب ناب شهادت بر آستان دوست درآمد. پیکر مطهرش در گلزار شهدای مشکان به خاک سپرده‌شده است.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :