نوشتهها
شهدا سال ۶۲ -وصیتنامه شهید محمد علی حداد
بسم رب الشهداء و الصدیقین
من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی، عشقه و من عشقته، قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته، فانا دیته.
(حدیث قدسی)
با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب و سلام بیپایان به شما امت حزبالله، وصیتنامه خود را شروع میکنم:
شهادت دریچه آزادی است از دنیا، شهادت منتهای حرکت یک مسلمان، شهادت آرزوی قلوب عازمان، شهادت نهایت آرزوی عاشقان و مشتاقان است. ای ملت عزیز و آزاده، من چه میتوانم برای شما بنویسم و چه سفارشی میتوانم برای شما بنمایم. این شما بودید که ما را پرورش دادید. این شما بودید که ما را تشویقکننده و راهنما بودید و ما را در ادامه راه، امید میدادید. اکنون این خون ناچیز ما، چه ارزشی دارد که درراه شما که راه هستی مطلق است، ریخته شود. «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خزینی» و اگر خون ناقابل من هم ارزش دارد که درراه خدا ریخته شود، خداوندا! از تو میخواهم که شهادت را نصیبم گردانی. اگر اسلام عزیز با ریخته شدن خون ما پابرجا میماند، خداوندا! از تو میخواهم که هزاران بار درراه تو کشتهشده و زنده گردم و دوباره درراه تو کشته شوم. ای انقلاب عزیز اگر با ریخته شدن خون من تو بارورتر میشوی، پس سیراب شو از خون ما و به ایستادگیات ادامه بده. ای بازوان انقلاب بجوشید از خون ما و به تداوم انقلاب ادامه دهید. ای اسلامیان بر خروشید و به رهبری این رهبر پیامبرگونه، پرچم اسلام را در سراسر گیتی به اهتزاز درآورید. همه سخنم با شما است، ای جوانان متعهد و مسئول، سخنی با شما خانوادهام، اگر جسدم را برای شما تکهتکه آوردند و اگر ذرهذرههای گوشت بدنم را از زیر شنی تانکهای مزدوران بیرون آوردند و اگر بدنم را درحالیکه سوخته شده است برایتان آوردند، هیچ ناراحت نباشید و غصه نخورید و به یاد آن هنگامی باشید که بدن امام حسین (ع) را زیر سم اسبها لگدمال کردند. مادر، من هرچقدر برای شما عزیز باشم از علیاکبر و علیاصغر امام حسین (ع) که درراه خدا شهید شدند، عزیزتر نیستم و شما ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که امام حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد و مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد، مبادا در حال بیتفاوتی از دنیا بروید که علیاکبر حسین (ع) درراه پدرش و باهدف شهید شد. مادرم از تو میخواهم که مانند مادر وهب باشی، اگر سرم را برای تو آوردند، بگویی چیزی را که درراه خدا دادهایم، پس نمیگیریم. اگر برای تو، فرزند خوبی نبودم، امیدوارم که مرا ببخشی و حلالم کنی. توای برادرم! تفنگم را بردار و راهم را ادامه بده و تا موقعیکه اسلام درخطر است برای حفظ آن کوشا باش. خواهرم، از تو میخواهم که زینبوار، عمل نمایی و در رساندن پیامم کوشا باشی و حجابت را که مهمترین و محکمترین سنگر برای تو است حفظ کنی و از همه شما ملت میخواهم که امام عزیزمان را فراموش نکنید و دستورات وی را موبهمو عمل کنید و همیشه دعایتان این باشد: «خدایا تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار». کسانیکه این انقلاب را قبول ندارند، بر من نگریند و در تشیع جنازهام شرکت نکنند که فردای قیامت از دست آنها شکایت میکنم. در پایان، مقداری پول در بانک دارم، آن را بردارید و هر چه قدر لازم دارید، بردارید و بقیه را بهحساب جبهه واریز کنید. برایم نماز بخوانید و روزهبگیرید. امیدوارم که مرا حلال کرده باشید و از خدا بخواهید که مرگم فی سبیل الله باشد.
والسلام
مستجاب باد دعای آنکس که زمزمه نماید: خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. از عمر ما بکاه و به عمر او بیافزای.
محل: دشت عباس
تاریخ: ۱۳۶۱/۱۱/۲۱
محمدعلی حداد
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۲ -وصیتنامه شهید محمد علی حداد
- زندگینامه جانباز غلامرضا جبالی
- شهدا سال ۶۲ -زندگینامه شهید محمد علی حداد
- شهدا سال ۶۱ -وصیتنامه شهید عباس دهقانی پور
بیشتر »