نوشتهها
وقایع شب ۲۱/۱۱/۱۳۶۴در عملیات والفجر هشت
در این شب نیروها با عزمی راسخ، وارد رودخانه وحشی و خروشان اروند میشوند و برای عبور از آن و رسیدن به آنسوی رودخانه و شکستن خط دشمن نهایت تلاش را مینمایند. شرایط نامناسب آب و هوایی خصوصا" بارندگی شدید و بالا آمدن سطح آب رودخانه، مشکلات زیادی را بوجود آورده و درنهایت سردار علی اصغر سرافراز نیز به شهادت میرسند. نیروهای گردان دچار بلاتکلیفی بر روی آب رودخانه میشوند. بخوانید شرح بخشی از وقایع را از زبان آقای اصغر ماهوتی:(۱-MAHOOTI-۵)
رسم بر این بود، موقعی که عملیات شروع می شد، من همراه گروهان یک حرکت میکردم و شهید سرافراز با بیسیم به هدایت نیروها می پرداخت و با گروهان سوم می آمد. آن شب دست من را گرفت و گفت شما با من هستید. من خیلی اصرار کردم، گفت: اصرار نکن! امشب با من هستی، هر جا رفتم با من می آیی. ایشان خیلی اصرار کرد، گفتم باشد، هیچ مشکلی نیست. من در کنارش ایستادم و بچهها وارد عمل شدند. غواصها به آب زدند. آب آنقدر جریانش زیاد بود که بعضی از آنها را آب برد و نتوانستند آن کاری را که باید انجام میدادند، به اتمام برسانند. لذا نیروهایی که در قایقها آماده بودند وارد عمل شدند. آن شب باران بسیار شدیدی باریدن گرفت. شهید سرافراز سرمای شدیدی خورده بود و حال مناسبی نداشت. من ارتباط بیسیم را با فرماندهان گروهان برقرار می کردم و گوشی را به دستش می دادم و او صحبت میکرد. بچهها از روی نهر علم که برای عبور نیروهای ما مشخص شده بود، حرکت کردند. دهانه نهر را قبلا" که دیده بودیم کاملا" مشخص بود، اما به علت بارندگی های شدید، اصلا" نمیشد تشخیص داد که نهر کجاست. قایقها روی آب نظمشان به هم خورد و خود شهید سرافراز بلند شد به من گفت: اصغر بنشین پای بیسیم، می خواهم بروم روی آب! بچههای گردان را پیدا کنم.گفتم: شما بنشین من می روم، به هر نحوی بود راضیش کردم، البته جایی که شهید سرافراز مستقر شده بود، آتش بسیار شدید بود و تیربارهای دشمن شدیداً روی آن محل کار میکرد. من روی آب اروند رفتم. آقای حمید دیرمجال هم بعنوان بیسمچی همراه من آمد و باتفاق با یک قایق روی آب رفتیم. در نزدیکی خط دشمن چون آب خیلی بالا آمده بود، زمانی که پیاده شدیم بچهها توی آب افتادند و بیسیمچی هم به آب افتاد و بیسیم از کار افتاد و ارتباط ما با شهید سرافراز قطع شد. به علت خرابی بیسیم شهید سرافراز نتوانسته بود با ما تماس برقرار کند و فکر کرده بود مشکل خاصی پیش آمده، لذا پشت سر ما و با قایق به طرف خط دشمن، که هنوز سقوط نکرده بود و تیربارهای آنها کار میکرد، حرکت کرده بود. متأسفانه درست در نزدیکی سنگرهای دشمن هدف قرار گرفته و به فیض عظمای شهادت نائل شده بود.
آقای علیرضا هائم از رزمندگانی است که در مرحله اول عملیات یعنی درشب ۲۰/۱۱/۱۳۶۴ بعنوان غواص حضور داشته چنین میگوید:
(۲-ALI HAEM-۵)
حدود یازده روز قبل از عملیات، جهت آشنایی با منطقه عملیاتی به ساحل اروند رفتیم. آن جا شبها نگهبانی می دادیم. منطقه از نظر امنیتی کاملا" تحت نظارت بود. روزها هم در نهر علم تمرین غواصی می کردیم. مسئولیت حراست دهانه اروند رود به لشکر المهدی(عج) واگذار شده بود. یعنی پهنترین و سختترین قسمت اروندرود. گردان فجر از سمت چپ ما و از نهر حاج محمد و ما از نهر علم باید وارد عملیات میشدیم و از اروند عبور میکردیم. شب عملیات فرا رسید. لحظات آخر بود که گروه غواصان گردان میخواستند از سایر همرزمان جدا شوند و به آب بزنند. نزدیک غروب بود و هوا به اصطلاح گرگ و میش شده بود. شهید سرافراز آمد و یکی یکی غواصان را در بغل گرفت. حال و هوای معنوی عجیبی بود. لحظات جدایی و فراق یاران. او با همه وداع کرد. ما نماز مغرب و عشاء را خواندیم و آماده رفتن به درون آب شدیم. دسته غواصان گردان چهل نفر بودند و فرماندهی آنان بعهده آقای ناصر قربانی بود. یک شناور چوب پنبهای را مقداری مهمات و گلوله آرپیجی روی آن گذاشتیم و به آب زدیم. باران شدیدی میبارید و اروندرود شدیدا" طوفانی و پر از موجهای خروشان شده بود. بارانهای خوزستان آنهم در وسط زمستان و ماه بهمن، متلاطم و حرکت آب بسیار زیاد میشود. مقداری جلو رفتیم. فشار و سرعت آب بچهها را دچار سرگیجه کرده بود. برگشتیم!. مجددا"به آب زدیم و به حالت درازکش روی آب شنا میکردیم و اصطلاحا" پا میزدیم، بعد از مدتی به عقب نگاه میکردیم، نزدیک ۱۰۰ متری جلو رفته بودیم امکان فعالیت و حرکت بیشتر ممکن نبود. مجددا" به عقب برگشتیم. آقای ناصر قربانی با فرماندهان تماس گرفت وآنها اعلام کردند به هر صورت باید از اروند بگذرید و مأموریت را انجام دهید. غواصان باید خود را به اولین سنگرهای دشمن در آنسوی اروندرود رسانده و سلاحهای دشمن را از کار می انداختند. تا قایقها و نیروها بتوانند به سرعت خود را به آن طرف برسانند واهداف نعیین شده را تصرف کنند.با توجه به اهمیت موضوع، ده نفری از غواصان با هم قرار گذاشتیم که دوباره به آب بزنیم. از بچههای نیریز، آقای علیرضا قلمداد، شهید محمد (حاجی) زحل، شهید حمید شعبانپور و بنده و تعدادی از دیگر نیروها نیز بودند. حرکت کردیم. اواسط اروند بودیم که قایقها شروع به حرکت کردند، ما حتی صدای بچهها را میشنیدیم. وقتی به انتهای رود رسیدیم، شدت مد آب اروند ما را حدود یک کیلومتر بطرف سمت راست یعنی محل عملیات لشکر ثارالله برده بود. ما به نزدیک یکی از قایقهای گردان رسیدیم که پشت سیمهای خاردار دشمن گیر کرده بود. صدای آنها را شناختیم، یکی از آنها شهید حبیب کردگاری بود، او را صدا زدم و خود را به آنها رساندیم. هرچه تلاش کردیم که سیمخاردار را قیچی کنیم و جلو برویم نشد. شدت آتش دشمن هم شدید بود. تیربارها مرتبا" کار می کردند. تصمیم گرفتیم همگی با قایق برگردیم. تا به عقب برگشتیم صبح شده بود. بچهها خیلی ناراحت بودند. تعدادی از بچهها به شهادت رسیده بودند. شهید حمید شعبانپور و آقای ابراهیم هاشم پناه و شهید محسن فیض آبادی که از شهادت حسن فیض آبادی باخبر شده بودند، هر سه دست به گردن همدیگر انداخته بودند و گریه میکردند. بعدا" متوجه شدیم که شهید سرافراز هم به شهادت رسیده است. شهادت فرمانده گردان و سایر همرزمان باعث شده بود تا غم و اندوه سنگینی بچهها را فرا بگیرد. آنها چند روزی را در عزای عزیزان از دست رفته، با اشک و آه و حسرت گذراندند! خصوصا" شهید حبیب کردگاری که اصلا" آرام و قرار نداشت.
آقای کاظم رضایی در مورد وضعیت آب و هوا و مشکلات جوی قبل از شروع عملیات میگوید:
(۱-REZAYEE-۹)
وضعیت جوّی منطقه و بارندگی باعث بالا آمدن آب اروند شده بود. بطوری که یکی از کارشناسانی که حدود پنجاه روز در منطقه حضور داشت و وضعیت آب اروند را بررسی و محاسبه میکرد، می گفت اصلا" امکان عملیات وجود ندارد. من خودم د ر آنجا حضور داشتم،. او این حرف را ناامیدانه در حضور سردار اسدی فرمانده لشکر میزد. وی گفت: من نزدیک ۵۰ روز است دارم اینجا کار میکنم. هیچ وقت شرایط اینطور نبوده، الآن یکی از بدترین شرایط جوی است، و بخاطر بارندگیهای سیل آسا، سطح آب بالا آمده و کنارهای اروند که ما روی آن حساب کرده ایم، تا بعنوان سر پل ااز آنها ستفاده کنیم، همه را آب گرفته است.
خلاصه این عملیات یک حالت استثنایی و سختی داشت. شاید اگر زبدهترین کارشناسان را به منطقه می آوردند، آنها می گفتند که انجام عملیات در این منطقه و روی این آب ممکن نیست. امّا فرماندهان از همین مسئله بعنوان اصل غافلگیری استفاده کردند، یعنی درست در منطقهای که دشمن بدلیل بارندگی و بالا آمدن آب، هیچ تصور عملیات را نمیکرد، و با آرامش خاطر در سنگر خود خزیده بود، نیروهای رزمنده ما سنگینترین هجوم را بر دشمن تحمیل کردند. در بین نیروهای عمل کننده، سختترین جا به دو گردان فجر و کمیل داده شده بود. یعنی جایی که اروند رود به خلیج فارس می ریزد. یا به اصطلاح دهانه اروند. مشکل ما این بود که وقتی با تمام مشکلات عرض اروند را طی میکردیم، حدود یک کیلومتر باید در باتلاقهای ناشناخته حرکت میکردیم تا به خط اول دشمن برسیم. حال تصور کنید یک نیرویی که نشسته داخل سنگرش، و صدای موتور قایقها را میشنود و میداند در درون باتلاقها نیروی مقابل به سمتش میرود، چقدر از لحاظ تسلط آتش فرق دارد بین چنین نیروی حمله کنندهای و نیرویی که آماده در سنگر به کمین نشسته.
آقای رضایی در این عملیات خود از زمان شروع عملیات همراه شهید سرافراز بوده و بعنوان بیسیمچی گردان پا به پای او تا لحظه شهادت حرکت کرده است. وی جریان عبور غواصان از اروند و سایر نیروهای گردان که بوسیله قایق بر روی آب اروند رفتند را چنین شرح میدهد)۵-REZAYEE-۶)(۱-REZAYEE-۹)
آن شب یادم هست که داخل یک اتاق نشسته بودیم. آماده بودیم برای رفتن. قایقها کنار نهر آماده بودند. از قبل مأموریت گروهانها مشخص شده بود، ما سه گروهان داشتیم، یکی به فرماندهی شهید مجید عبداللهزاده از برادران داراب، دیگری به فرماندهی آقای سهراب رئیسی از برادران اقلید و سومی به فرماندهی آقای فرهادپور از برادران کازرون. البته اینهم از شیوههای فرماندهی سردار شهید سرافراز بود که نیروهای زبده مختلفی را گرد آورده بود و برادران نیریزی را در گروهانها تحت فرماندهی سایر برادران از دیگر شهرستانها قرار داده بود و همه هم اطاعت می کردند و شهید سرافراز بعنوان یک محور موجب وحدت همه نیروها بود. یادم نمیرود آن لحظهای که شهید سرافراز در میان چهار چوب در اتاق ایستاد. دقیقا" بعد از نماز مغرب و عشاء بود. یک نگاهی کرد و سپس مرا به اسم کوچک (کاظم ) صدا زد و گفت: برویم؟ گفتم برویم. حرکت کردیم و روی یک دکلی که قبلا" ساخته بودند رفتیم. این دکل داخل نخلستان حاشیه اروند نصب شده بود و قرار بود ایشان عملیات را تا مرحله مشخصی از همین جا هدایت کند. این دکل روی منطقه عملیاتی مسلط بود. ما از اینجا کاملا" روی اروند و نیروهای عمل کننده مسلط بودیم. یادم هست اولین لشکری که با عراق درگیر شد، لشکر ثارالله بود. این لشکر همسایه لشکر المهدی(عج) بود که در سمت چپ ما عمل می کرد. لشکرها از دهانه اروند به طرف بالا یعنی بطرف آبادان و خرمشهر چیده شده بودند. طرز قرار گرفتن یا چینش لشکرها بر اساس توانائی آنها بود. هر چه بطرف پایین یعنی دهانه اروند می آمدیم، انجام عملیات مشکلتر بود. جایی که گردانهای کمیل و فجر عمل می کردند؛ پایین ترین نقطه اروند، یعنی دهانه آن که به خلیج فارس وصل میشود بود. قرار بود گروهان یکم ما به فرماندهی شهید مجید عبدالهزاده با گروهان یکم لشکر ثارالله به هم ملحق شوند. به همین خاطر، جلسات هماهنگی قبلا" تشکیل شده بود. یعنی ما از اسامی فرماندهان گروهان آنها آگاه بودیم و شناخت کافی داشتیم. لشکر ثارالله درگیری را شروع کرد و اولین گلوله آرپیجی توسط نیروهای آنها زده شد البته بنا نبود بدین صورت عمل شود، قرار بر این بود که ابتدا غواصان بدون سرو صدا از اروند عبور کنند و نگهبانان و تیربارهای دشمن را خاموش کنند و بعد قایقها بروند. به نیروها یک چراغ قوههایی داده شده بود که مخصوص عملیات ساخته شده بودند. -ساخت کشور خودمان هم بود- طوری بود که رو به سمت نیروهای خودی روشن می شد، اما دشمن متوجه نور آنها نمیشد. این چراغ برای علامت دادن به نیروهای خودی بسیار خوب بود. نیروهای غواص ما به آب زدند. امّا بدلیل شرایط جوّی اروند موفق نشدند و برگشتند. تقصیر هم نداشتند. آب اروند آن شب حداقل ۸۰ کیلومتر در ساعت سرعت داشت. آنها را به این طرف و آن طرف می برد. بعد از چند بار که روی آب رفتند، اعلام ناامیدی کردند. یکی دو تا غواص هم به آن طرف رسیدند و به محض آنکه از دیواره اروند بالا رفته بودند، عراقیها آنها را با سرنیزه شهید کرده بودند. اصلا" شرایط طوری نبود که غواصان بتوانند مأموریت خود را انجام دهند. بعد از ناامیدی از اقدام غواصان، رفتن قایقها به روی آب شروع شد. قایقها هم روی آب با مشکل روبرو شدند، چون سطح آب بالا آمده بود، نهرها اصلا" مشخص نبود. طرحی که قبلا" تهیه شده بود و روی کاغذ هم آمده بود و در اختیار فرماندهان قرار داشت، با وضعیت اروند در آن شب تطبیق نمینمود. یعنی جاهایی که قایقها باید در آنجا مستقر میشدند و نیروها عمل می کردند، بعلت بالا آمدن سطح آب اصلا" قابل شناسایی نبود. از طرف دیگر تیر بارهای دشمن هم مرتب کار میکرد. درست بعد از اولین آرپیجی که توسط لشکر ثارالله شلیک شد، تیربارهای دشمن شروع به شلیک کردند. دشمن مرتب منور میزد و تیربارها هم کار می کردند. تیربارهای دشمن طوری تنظیم شده بود که دقیقا" همه جای اروند را تحت پوشش قرارمی دادند. فاصله را تنظیم کرده بودند. می شود گفت هر جنبندهای را روی سطح آب میزدند! مجموعه این عوامل باعث شد که کار عبور قایقها روی اروند هم با مشکل مواجه شود. برخی از سکاندارها داخل قایق شهید شده بودند و قایقهای آنها روی آب سرگردان مانده بودند. بعضی از سکاندارها برمی گشتند و بنزینگیری میکردند و مجددا" روی آب میرفتند. شهید جمعه بیگی از جمله شهدایی بود که در همین مرحله داخل قایق و روی آب به شهادت رسید. یک مشکل مضاعف هم در منطقه عملیاتی گردان کمیل پیش آمد و آن این بود که قسمت سمت چپ ما که لشکر ثارالله عمل کرده بود و خط را شکسته و منطقه را تصرف کرده بود، عراقیهایی که سالم مانده بودند به سمت چپ خودشان یعنی درست به نخلستان روبروی گردان ما هجوم آورده بودند. به محض اینکه خط لشکر ثارالله باز شد. گفتیم شاید بشود ما از آن روزنه وارد منطقه دشمن شویم و از پشت تیربارها را خاموش کنیم. بچهها به آن سمت هدایت شدند. امّا به جز دو قایق بقیه نتوانستند خود را به آنجا برسانند. برای بچهها مشکلات زیادی در درون قایقها و روی آب پیش آمده بود. بارندگی شدید هم مزید بر علت شده و لباسها و تجهیزات خیس و سنگین شده بودند. در مجموع باید بگویم در این مرحله از عملیات علیرغم همه تلاش بچهها و فرماندهی، موفق به شکستن خط دشمن نشدیم.
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
-
* هیچ موردی پیدا نشد...