فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۳ -زندگینامه شهید عبدالحسین زارعی

آنانکه ره عشق گزیدند همــــــه                    در کوی شهادت آرمیدند همه

سال ۱۳۳۶ در خانواده‌ای متدین و مذهبی، کودکی چشم به جهان گشود که به عشق سالار شهیدان، او را عبدالحسین نامیدند، به این امید که روزی ادامه‌دهنده راه آن امام همام باشد. به دلیل مشکلات اقتصادی از کسب دانش و تحصیل بازماند و برای تأمین روزی حلال برای خانواده خود به کار پرداخت. با انتخاب راه و مسیر انقلاب اسلامی به مسلمانان طرفدار حکومت اسلامی پیوست و برای حفاظت از دستاوردهای انقلاب، به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد. او در پاسداری از حریم حق و دین به حسین (ع) اقتدا کرده و لحظه‌ای درنگ را جایز نمی‌دانست. می‌خواست تا سرحد امکان بکوشد و از حق و حقیقت دفاع کند تا آدمی راه نیک و بد را خوب بداند و در سیاه‌چال جهل نماند تا ظلم ریشه‌کن شود و فساد راهی برای بقاء در اجتماع نیابد. می‌خواست که پرچم پرافتخار اسلام تا قیام قیامت افراشته باشد و در سایه‌سار آن، مردم زندگی در حکومت دینی را تجربه نمایند. با این هدف‌ها بود که در محل خدمت خود همیشه در انجام کارهای مفید نسبت به دیگران پیش‌قدم و پیشتاز بود. با شروع جنگ تحمیلی در جبهه‌های نبرد حضور فعال و سبزی داشت. ۱۳۶۲/۱۰/۲۰ بود که برای دفاع از سرزمین ایران اسلامی در غرب کشور، به استان کردستان اعزام شد. مسئولیت تدارکات پاسگاه شیخان مهاباد را به عهده گرفت؛ و برای مبارزه با ضدانقلاب داخلی و منافقان کوردل، کمر همت را محکم بست. ۱۳۶۳/۸/۱۲ درحالی‌که برگه مرخصی خود را از فرماندهی گرفته و عازم زادگاهش بود، دوستان خود را مشاهده می‌کند که آماده می‌شوند تا برای رزمندگان اسلام که در سنگرهای حراست مستقر بودند، غذا ببرند. خطاب به آنان می‌گوید:‌ خوب است شما مشغول خوردن ناهار باشید و بگذارید این آخرین ناهار را هم من برای بچه‌ها ببرم. آن‌ها هم به این درخواست پاسخ مثبت می‌دهند و مشغول خوردن ناهار می‌شوند. غلامحسین غذاها را بر پشت ماشین تدارکات می‌چیند و راهی سنگرها می‌شود. دوستانش همه در انتظار بودند که او برگردد و برای مرخصی با وی خداحافظی کنند. ناگهان پیکی به مقر گردان وارد می‌شود و با چشم‌های گریان می‌گوید: غلامحسین را کشتند! بچه‌ها سراسیمه از چادر بیرون می‌دوند و ماجرا را می‌پرسند. می‌خواهند بداند چه بر سر غلامحسین آمده. پیک می‌گوید: ماشین غلامحسین را منافقین کوردل شناسایی و با موشک آرپی‌جی هدف قراردادند و در میان شعله‌های آتش جسم او را سوزاندند. هم‌رزمانش باخدای خود عهد می‌بندند تا انتقام غلامحسین و ده‌ها شهید همچون او را از فریب‌خوردگان منافق نگرفته‌اند، آرام نگیرند. آری! غلامحسین با شهادتش دل‌های زیادی را سوزاند و لباس سیاه عزا بر تن آن‌ها کرد. خانواده او پشتوانه بسیار محکم و استواری را از دست دادند. پیکر پاکش در میان فریادهای الله‌اکبر مردم در گلزار شهدای نی‌ریز به خاک سپرده شد.

روحش شاد و نامش جاودان



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :