نوشتهها
شهدا سال ۶۳ -زندگینامه شهید محمود دهستانی
در ۱۳۳۹/۵/۱ در محیط پر از صفا و صمیمیت روستا، در خانوادهای مذهبی، دنیای خاکی را احساس و در کوچهباغهای روستای قطرویه از توابع نیریز، بازیهای کودکانه را شروع کرد. پدرش از زحمتکشان بود و سعی در تأمین معاش خانواده داشت. ایمان و اعتقادات مذهبی را سرلوحه کار خود قرار داده بود و میخواست فرزندش نیز مسلمان و مؤمن به اصول و مبانی دین مبین اسلام پرورش یابد. این بود که از مادر محمود خواهش کرد تا جای پدر هم برای وی زحمت بکشد و هر چه میتواند در پرورش روح و تقویت نیروی جسمانی او تلاش کند. مادر همچنین کرد. مادر بهعنوان اولین آموزگار، محمود را در دامن خود نهاد و در تربیت او همت گماشت. محمود، روستازاده پاکنهاد و اصیل با برخورداری از عواطف مادری و احساسات پدری رشد نمود. او را برای آموختن فنون زندگی و آداب اجتماعی به دست آموزگاران دیگر در دبستان یزدانی روستا سپردند. دوره ابتدایی را با موفقیت به پایان برد و برای ادامه تحصیل، به شهر نیریز مهاجرت نمود. دوره راهنمایی را در مدرسه مسعود بزرگی و متوسطه را در دبیرستان امام خمینی (احمد نیریزی) به اتمام رساند و موفق به اخذ مدرک پایان دوره متوسطه شد. سپس در فروشگاه بزرگ لاله سرخ نیریز به شغل فروشندگی کالا پرداخت. مهرماه سال ۱۳۶۱ به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. دوران سربازی را برای خدمت به کشور و دین خود مغتنم میشمرد و آرزو داشت در آن لباس فردی مفید برای اجتماع باشد. چند ماه اول خدمت را در تهران سپری کرد و سپس برای ادامه آموزش راهی شیراز شد. به جمع نیروهای گردان احتیاط قدس درآمد و به تیپ ۳۷ زرهی شیراز منتقل گردید. با علاقهمندی فراوان دوره آموزش ویژه را گذراند و پسازآن بهسوی جبهههای نبرد حق علیه باطل روانه شد. هنگام اعزام به جبهه باروحیه بسیار عالی حرکت میکرد و از اینکه افتخار سرباز اسلام و وطن را به دست آورده، خوشحال بود و سر از پا نمیشناخت. بار دیگر فرصتی یافته بود تا فداکاری، دلسوزی و مهربانی خود را به نمایش گذارد و بهصورت عملی آنها را اجرا نماید. او که در شهر یار و یاور محرومان و فقراء بود، این بار میخواست با بذل جان از نوامیس آنان در مقابل دشمن تا دندان مسلح دفاع کند. در مدت ۲۱ ماهی که از سربازی او میگذشت، هر وقت که از جبهه به دیدن خانواده میآمد، پس از چند روز، دیگر تاب و تحمل ماندن در خانه از دست میداد و برای رفتن دوباره لحظهشماری میکرد. آخرین باری که کولهبار خود را میبست، گفت: به پسوه کردستان خواهد رفت. در آنجا دیگر دشمن بعثی نبود که رودرروی این ایرانی دشمنستیز ایستاده باشد. در آنجا مشتی فریبخورده بودند که با نقاب نفاق آمده و بهدروغ از آزادی و حقوق انسانی حرف میزدند. در آنجا خنجر زهرآلود شیطان بزرگ از آستین منافقین بیرون آمده بود و جوانان این مرزوبوم را به جرم مسلمان بودند سر میبرید و هزاران فجایع غیرانسانی را بوجود میآورد. ولی محمود عاشق خدا بود و جز از خدا، از هیچکس و یا چیزی ترس نداشت. با خانواده آخرین وداع را کرد و عازم پسوه شد. ۱۳۶۳/۳/۲۲ درحالیکه مشغول پاسداری از حدودوثغور کشور اسلامی ایران بود، هدف موشک آرپیجی منافقی سیاهرو و زشتکردار قرار گرفت و با قطرات خونش که بر صخرههای سخت کردستان پاشیده شده بود پیام نابودی منافقین را به گوش دوستداران انقلاب رساند. پیکر مطهرش با پیکر مطهر شهید محمد روستا که از همرزمان و دوستان او بود درحالیکه مورد استقبال جامعه روحانیت و امت حزبالله قرارگرفته بود، تشییع و در گلزار شهدای نیریز به خاک سپرده شد.
روحش شاد و نامش جاودان
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۳ -زندگینامه شهید محمود دهستانی
- شهدا سال ۶۳ -زندگینامه شهید محمد روستا
- شهدا سال ۶۵ -زندگینامه شهید محمود حاج نصیری
- شهدا سال ۶۳ -زندگینامه شهید حسین پذیرا
بیشتر »