نوشتهها
شهدا سال ۶۳ -زندگینامه شهید عباس مرادیآنگاهکه حسین (ع) در علقمه دستهای برادر را از زمین برمیداشت و بر صورت و چشم میمالید، از عشق او به عباس حکایت میکرد و با آن کار از آیندگان میخواست تا یاد و نام عباس او را زنده نگهدارند. دهم مردادماه سال ۱۳۴۱، در گرمای سوزان تابستان میان خانوادهای متدین در شهر نیریز، وقتی کودکی چشم به جهان گشود، بیاختیار پدر به یاد عباس بن علی (ع) و لبهای تشنه او، لبهای کودکش را بوسید و او را عباس نامید. امیدش این بود که او بزرگ شود و روزی علم عباس را به دست گیرد و همچون او شیرمردی باشد که بر صف روبهان زشتسیرت بزند و مکر و حیله آنان را به تباهی مبدل سازد. در کودکی او را به دوش گرفته و در عزای عباس (ع) شرکت میکرد و با عشق به فرزند علی (ع) پرورشش میداد. وقتی به هفتسالگی رسید، او را راهی دبستان فاطمه طباطبایی کرد. پس از پایان دوره دبستان، برای ادامه تحصیل راهی مدرسه راهنمایی بزرگی شد. در همین مدرسه بود که باراهنمای یکی از دوستان خود با «موسسه درراه حق قم» آشنا شد و تماس مکاتبهای با آنجا برقرار نمود. نشریات اسلامی آن موسسه را دریافت و باعلاقه وافری مطالعه میکرد. عباس در کنار تحصیل از مطالعه کتابهای مذهبی و سیاسی نیز بهره میبرد و گاهی هم در امور کشاورزی در کنار پدر همچون یاوری صدیق همراهی میکرد. آنگاهکه نهضت اسلامی در امالقری مسلمین اوج گرفت، عباس نیز با شرکت در مجالس سخنرانی و مذهبی، سطح آگاهی خود را از ددمنشی حکومت پهلوی افزایش داد. باافتخار، رهبری حضرت امام خمینی (ره) پذیرا شد و در تظاهرات و راهپیماییهایی مردمی با شور انقلابی حضور خود را ثبت نمود. همچون مریدی وفادار به مراد خود امام خمینی (ره) عشق میورزید و نام حضرتش را همیشه با شور و شعفی وصفناشدنی به زبان میآورد. با مشاهده پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در بهمنماه ۱۳۵۷، سراسر وجودش را شادی و سرور فراگرفت. برای حفاظت از دستاوردهای انقلاب در گروههای مقاومت ثبتنام کرد و مسجد را سنگر دفاع از انقلاب قرارداد. تجاوز دشمن به حریم مقدس ایران اسلامی را برنمیتافت و بارها سعی کرد تا در جبهه نبرد حق علیه باطل حضور یابد. مشکلات و موانع زندگی راه را بر او بسته بودند. تا اینکه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۶۱ موفق شد برای اولین بار بهسوی جبهههای نور بشتابد و در عملیات پیروزمندانه بیتالمقدس شرکت کرد و فداکاریها و شجاعتهایی بسیاری از خود نشان داد. تیرماه ۱۳۶۲، برای گذراندن خدمت مقدس سربازی، به پادگان ژاندارمری جهرم رفت و در مدت سه ماه آموزش سربازی را به پایان برد و بهعنوان سرباز ژاندارمری به منطقه کردستان اعزام شد. مدت یک ماه و نیم در هنگ ژاندارمری سنندج انجاموظیفه کرد. سپس داوطلب نیروی ویژه سپاه پاسداران انقلاب شد و به محور شهید دلفروزی پایگاه آقبلاغ منتقل شد. ازآنجا نیز به محور عملیاتی دیواندره اعزام و مدت ده ماه در این محور فعالیتهایی از قبیل گشت، کمین و ضربت داشت. سپس به محور عملیاتی سقز اعزام و در آنجا به خدمت مشغول شد. روحیه شهادتطلبی و ایثار در چهرهاش موج میزد و هرکسی که او را میدید، ناخواسته میگفت: این هم پریدنی است. بارها دوست مهربان و شهید او محمدعلی طاهری، در عالم رؤیا به سراغش آمده بود و بشارت شهادت را به وی داده بود. عباس بیصبرانه در انتظار روز موعود بود. در تاریخ ۱۳۶۳/۷/۳۰ درحالیکه باصلابت در مقابل ضدانقلاب فریبخورده ایستاده بود، در منطقه کردستان یزیدیان گلوی نازنین او را چون گلوی علیاصغرِ مولایش حسین (ع) دریدند و به آرزویش که نوشیدن جام شهادت بود رساندند. پیکر مطهرش در گلزار شهدای نیریز به خاک سپردهشده است.
روحش شاد و نامش جاودان
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۳ -زندگینامه شهید عباس مرادی
- شهدا سال ۶۱ -زندگینامه شهید جهانشاه اکبرپور
- زندگینامه آزاده محمود شهلایی
- زندگینامه آزاده علیرضا قلمداد
بیشتر »