نوشتهها
شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید علیرضا(حمید) رئوفیسپیده سر زد و از این شب قفس رفتند چنان پرنده شدند و ز دسترس رفتند
دفتر زندگی هر شهیدی را که میگشایی، در برگ برگ آن قصه عاشقی را باجان و دل میخوانی. قصه مجنونصفتانی که در پی لیلی، سر از پا نشناختند و بیمحابا بر آتشوآب زدند تا وصال محبوب را به دست آورند.
۱۳۳۸/۸/۲ در شهرستان نیریز، میان خانوادهای روحانی و پیرو اهلبیت عصمت و طهارت (ع)، کودکی پا به عرصه وجود نهاد که او را بانام زیبای «علیرضا» خطاب کردند. ابتدا در میان دوستان و سپس در خانواده به حمید مشهور شد و پسازآن در جمع مردان خدا در جبهههای نبرد، او را «حمید شیخ» صدا میکردند. حمید، کودکی را در دامنپاک مادر و آغوش گرم پدر که روحانی آرام، با تقوی و مورداحترام مردم بود، سپری کرد. برای تکمیل آموزههای خود، دوره ابتدایی را در دبستان فرهمندی و راهنمایی را در مدرسه ولیعصر (عج) و متوسطه را در دبیرستان احمد نیریزی با موفقیت به پایان برد. همزمان با اوجگیری خیزش اسلامیـمردمی علیه جنایتهای رژیم منحوس پهلوی، به رهبری حضرت امام خمینی (ره)، وی نیز ازجمله جوانان پرشور نیریزی بود که در اکثر تظاهرات مردمی و راهپیمائیها حضور فعال و چشمگیر داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت بسیج درآمد و تا زمان رسیدن به فیض شهادت در عملیات مختلفی و میدانها نبرد شرکت داشت. سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر، دست چپ خود را در دفاع از آرمانهایش هدیه کرد. این مشکل مانع از حضور مجدد وی در جبههها نشد و سالهای بعد نیز در عملیات دیگری حضور یافت. در عملیات والفجر ۸، علیرغم اینکه فرماندهان نسبت به حضورش در خطوط مقدم مایل نبودند، لکن با اصرار فراوان شرکت کرد. شب ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ که گردان کمیل عازم عملیات سنگینی در جاده فاو ـ امالقصر بود، فرماندهی گردان کمیل از اعزام وی به محور عملیاتی خودداری میکند و از او میخواهد در عقبه بماند و گردان را پشتیبانی کند. حمید در ابتدا با گریه و سپس با تهدید، همراه با سایر کفر ستیزان، خود را به خطوط مقدم نبرد میرساند و همراه با دشمنستیزان کمیلی، در این مرحله از عملیات والفجر ۸ بر دشمن دون میتازد و حماسهها میآفریند. همراه با دیگر عزیزان رزمنده، شب ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ در جاده فاو ـ امالقصر به محاصره نیروهای دشمن درمیآیند و مظلومانه در صبحگاه ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ به شهادت میرسد. پیکر مطهرش دوازده سال میهمان شقایقهای خونین میشود و جویندگان نور باهمت مردانه، نشانی از وی یافته و به زادگاهش میآورند. حمید زمانی به زادگاهش میآید که چشمان پدر و مادر وی در غم هجران تنها پسر دلبند خود از تماشا ایستاده و نفسهای پاک آنها دیگر نمیدمید. این بار آنها زودتر از فرزند به دیار باقی شتافتهاند تا راه را برای او آب و جاروب کنند. پیکر حمید را در میان حزن و اندوه دوستان و بستگان تشییع و در کنار سایر همرزمان وی به خاک میسپارند.
روحش شاد و نامش جاودان
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید علیرضا(حمید) رئوفی
- شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید غلامرضا کاتوزیان
- شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید علی اصغر سرافراز
- شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید حمید شعبانپور
بیشتر »