فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید فرهاد رضائی

چه فرهادها مرده در کوه‌ها چه حلاج‌ها رفته بردارها
همی گویم و گفته‌ام بارها بود کیش من مهر دلدارها

خردادماه سال ۱۳۴۹، آنگاه‌که دشت‌های زیبای کوشکک، یکی از روستاهای آباده طشک، با ساقه‌های طلایی گندم تزئین می‌شد، وجود نورسیده‌ای زیبا محیط خانواده‌ای متدین و مذهبی را پر از شادی و طراوت کرد. نام او را فرهاد نهادند و عشق شیرین کربلا را همراه با قطرات شیر مادر در رگ و جانش جاری ساختند. از کودکی استعدادی فوق‌العاده داشت. دوره ابتدائی را در دبستان شیخ مفید (شهاب) روستا با موفقیت گذراند. سپس دوره راهنمایی را در مدرسه ارشد کوشکک آغاز کرد. و در سال سوم راهنمایی تصمیم گرفت که به جمع رزمندگان اسلام بپیوندد. فرهاد در دوران تحصیل، نسبت به معلمان و همکلاسانش احترام خاصی قائل بود و فردی گشاده‌رو، خوش‌اخلاق و خوش‌برخورد بود. ایشان اخلاقی بسیار نیکو و مهربان با پدر، مادر، برادران و خواهرش داشت. می‌توان گفت، در منزل، بین افراد خانواده نمونه و برای دیگران واقعاً الگو بود. رزمندگان اسلام را بسیار دوست می‌داشت، عاشق جبهه و شیفته و دلباخته امام (ره) بود. همیشه پرتلاش و زحمتکش ظاهر می‌شد و لحظه‌ای آرام نمی‌نشست. علاقه خاصی به تخصص‌های فنی و الکتریکی داشت. اوقات فراغت را با تعمیر وسایل برقی نظیر: پنکه، چراغ‌خواب و غیره می‌گذراند. در انجام فرایض دینی کوتاهی نمی‌کرد و در ماه‌های مبارک رمضان، بدون سحری روزه می‌گرفت. بسیار ساده، مخلص، بی‌آلایش و فروتن بود. تحقق آرزوها و آمالش را در رسیدن به سنگرهای معنوی جبهه می‌دید و مصرانه می‌خواست که به جبهه برود و با رزمندگان اسلام هم‌نشین و همراز شود. چندین مرحله جهت اعزام به شهرستان نی‌ریز رفت، اما به دلیل صغر سنی، از اعزام وی جلوگیری کردند. بالاخره، آذرماه سال ۱۳۶۴ با تغییر تاریخ تولد در فتوکپی شناسنامه، توانست از سد ستاد اعزام بگذرد و به جبهه اعزام شود.
پدر و مادر از او می‌خواستند که تأمل کند تا به سن قانونی برسد و بعد از اتمام درس خود به جبهه برود. اما او در جواب آن‌ها می‌گفت: اگر مرا تکه‌تکه کنید، از تصمیم خود برنمی‌گردم. اگر به جبهه نروم، فردای قیامت جواب پیغمبر (ص) و امام حسین (ع) را چه می‌دهید؟
البته خانواده رضایی خود از پشتیبانان به‌حق جبهه بودند، زیرا برادران فرهاد اکبر و حسین نیز لباس مقدس رزم به تن داشتند و در زمره رزمندگان مسلمان محسوب می‌شدند. تا جایی که اکبر به‌افتخار جانبازی رسیده و ۵۸% از سلامتی خود را درراه اسلام و انقلاب فدا کرده بود.
هم‌سنگرانش در خصوص وی می‌گویند: بیشتر اوقات فراغت خود را بامطالعه و حضور در جلسات مذهبی و نگهبانی می‌گذراند. مدت سه‌ماهه مأموریت وی به پایان رسیده بود و برای تسویه‌حساب و بازگشت به زادگاهش آماده می‌شد. از طریق دوستان خود شنید که به‌زودی عملیاتی در پیش خواهد بود. از تسویه‌حساب منصرف شد و تصمیم گرفت تا پایان عملیات در جبهه بماند. سرانجام پس از گذشت سه‌ماه از حضور ایشان در گردان کمیل، روز بیست و هفتم بهمن‌ماه ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ شرکت کرد و هنگام نبرد با دشمنان بعثی در جاده فاو ـ ام‌القصر، با تعدادی از دلاور مردان گردان کمیل به محاصره دشمن درآمد. قساوت دشمن پیکر نازنین او را به خون کشید و دوست با نگاهی مهربان، پذیرایش شد. جسم خونینش پس از دوازده سال مفقود بودن به زادگاهش بازگشت و در گلزار شهدای روستای کوشکک به خاک سپرده شد.
روحش شاد و نامش جاودان



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :