نوشتهها
شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید غلامرضا جمشیدی
برای من زندگینامه ننویسید زیرا در این دنیا کسی مرا نشناخت که بخواهد برایم زندگینامه بنویسد. (برگرفته از آخرین سطر وصیتنامه شهید غلامرضا جمشیدی)
غلامرضا شقایقی بود که نیمه دوم شهریور ماه سال ۱۳۴۷ در باغ عشق روئید و زندگی عاشقانه را در میان خانوادهای مذهبی و متدین در شهرستان نیریز تجربه کرد. هفت ساله بود که زندگی علمی خود را در دبستان فرهنگ نیریز آغاز نمود. دوران این زندگی مصادف بود با اوجگیری نهضت شکوهمند اسلامی ایران. غلامرضا نیز مانند هزاران نوجوان مسلمان همراه پدر و برادرانش حمیدرضا و علیرضا، در تظاهرات مردمی و راهپیمائیها حضوری فعال داشت. دوره راهنمایی را در مدرسه ولیعصر(عج) مقارن با تأسیس نظام جمهوری اسلامی و شکلگیری بسیج مستضعفین، آغاز کرد. با عضویت در شجره طیبه بسیج، پایگاه مقاومت مسجد جامع کبیر را برای فعالیت خود انتخاب کرد و با شرکت در جلسات قرآن و کلاسهای عقیدتی و آموزشی، حضور خود را در عرصههای انقلاب اعلام داشت. بیشتر اوقات فراغت خود را در منزل به مطالعه کتابهای مذهبی و نوارهای قرآن میگذراند. علیرغم سن کم، نماز را با روحی عارفانه میخواند و بارها بعد از نماز، صدای گریه و راز و نیاز او با پروردگار به گوش میرسید. شهادت پسر عموی غلامرضا در شکست حصر آبادان، تأثیر عمیقی بر وی گذاشت. در آن عملیات پسر عموی غلامرضا، به نام بهرام به شهادت رسید و شهادت وی تحول عظیمی در او ایجاد کرد. به طوریکه در عملیات طریقالقدس و آزادی بستان که پدر و برادرش علیرضا عازم جبهه بودند، برای اعزام به جبهه پافشاری بسیاری داشت. غلامرضا دوره متوسطه را در دبیرستان شهید بهشتی(شعله) ادامه داد. به عنوان عضو فعال انجمن اسلامی دبیرستان شناخته میشد. شهادت دومین پسر عمویش (جمشید) در عملیات محرم، پیوند محکمی بین او و جبهههای جنگ ایجاد نمود، با تلاش فراوان در دی ماه سال ۱۳۶۲، در سن ۱۵ سالگی، موفق به حضور در جبهه شد و تا تاریخ ۴/۱۲/۱۳۶۲ در جبهه مشغول نبرد با خصم بود؛ سپس در سنگر علم و دانش به ادامه تحصیل پرداخت. عشق، علاقه، شور و نشاط خدمت به اسلام و وطن باعث شد تا جبهه را مقدم بر تحصیل بداند و در فروردین ماه سال ۱۳۶۴ دوباره عازم جبهههای جنگ شود. در این مرحله، تا پایان عملیات والفجر ۸، با تمام وجود از مرزهای میهن اسلامی به دفاع پرداخت. سرانجام ۲۷/۱۱/۱۳۶۴، در آخرین مرحله از عملیات والفجر ۸، در امتداد جاده فاو ـ امالقصر، همراه دیگر همرزمانش با دشمن زبون مردانه جنگید. در حالیکه در میان حلقه تنگ محاصره دشمن، نبردی نابرابر و تن به تن درگرفت؛ کمیلیان همیشه پیروز، ایستادن و شهید شدن را به فرار از مقابل دشمن و سپردن عرصه جنگ به دست دشمن ترجیح دادند. آنان تا آخرین نفس مقاومت کردند. در میان آن جمع، غلامرضا پروانهای بود که بیمحابا بر شعلههای شمع میزد و رسیدن به وصال دوست را در سوختن بال و پر میدید. در آن معرکه که به جز آتش، خون، اشک، و خاک نبود؛ گلبرگهای شقایق کربلای ایران پرپر شد و برای همیشه از مقابل دیدگان ما پنهان گشت. گذشت سالهای زیاد و تفحص جویندگان نور هم نتوانست نشانی از وی برای خانواده چشم انتظار او با خود بیاورد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید غلامرضا جمشیدی
- شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید حبیب کردگاری
- شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید مرتضی دیرمجال
- زندگینامه جانباز غلامرضا نصرتی
بیشتر »