نوشتهها
شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید محمدحسین کردگاریمحمدحسین سومین پرستوی مهاجری بود که از خانواده شهیدپرور کردگاری، بعد از برادرانش حبیب و محمدرضا، راهی کوی دلبر شد و سر و جان را درراه وصال یار، فدا کرد. او که ۱۳۴۴/۳/۲۰ در شهرستان نیریز، میان خانوادهای متدین و مذهبی، شکوفه زندگیاش همراه با شادی و سرور شکفته شد و طبقطبق مهربانی و طراوت را با خود آورد؛ در کنار برادران و سایر اعضای خانواده، درس مقاومت و دینداری را از کودکی فراگرفت و قدم در راهی گذاشت که سالار شهیدان حسین بن علی (ع) بنیانگذار آن بود. رفتارهای دینی و توأم با مهربانی حبیب و محمدرضا روح او را صیقل داد و خُلق زیبایش را آراسته به اخلاق اسلامی نمود تا بدان جا که دیگر اعضای خانواده شیفته اخلاق و رفتار وی شدند. بچهها را احترام میگذاشت و با آنها به بازی میپرداخت و آنها را به خود علاقهمند کرده بود. چه نیکو عبادت میکرد! محمدحسین، دوره ابتدایی را در دبستان فرهنگ اسلامی نیریز آغاز کرد و با موفقیت به پایان برد، سپس دوره راهنمایی را در مدرسه شهید مصطفی خمینی و دوره متوسطه را در هنرستان خدمات شهید نواب صفوی گذراند. آنگاهکه حرکتهای مردمی را در برپایی انقلاب اسلامی مشاهده کرد، باآنکه کم سن و سال بود، به دریای خروشان آنها پیوست و علیه ستمگریهای طاغوت زمانه و مفاسد و جنایات آنها فریاد برآورد. دژخیمان شبپرست، به محاصرهاش گرفتند و جسم نحیف و ضعیف او را با مشت و لگد، آماج ددمنشی قراردادند. با پیروزی انقلاب اسلامی، برای حفاظت از دستاوردهای این نعمت بزرگ الهی، به جمع سبز جامگان حارس خون هزاران شهید و جانباز پیوست و به دفاع از آرمانهای انقلاب پرداخت.
تحمیل جنگ از سوی دشمنفریب خورده، بهانهای بود برای او که مردانگی و شهامت خود را در عرصههای نبرد به نمایش بگذارد و دل بیقرار خود را آرامش دهد. در لباس پاسداری و سربازی امام زمان (عج) عازم جبهههای نبرد شد.
خانواده محمدحسین میگویند: قبل از عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تعصب و مردانگی او باعث شد که بارها به ستاد اعزام به جبهه مراجعه و درخواست اعزام به مناطق نبرد کند. لکن به خاطر کمی سن، مسئولین ستاد اعزام، از رفتن ایشان ممانعت کردند. درنهایت با تغییر تاریخ تولد خود در شناسنامه، موفق شد به جبهه برود. وی در مناطق عملیاتی کردستان، عملیات فتحالمبین، آزادسازی بستان، والفجر مقدماتی، خیبر، بدر، منطقه زبیدات، شکست حصر آبادان و عملیات والفجر ۸ حضور داشت.
همرزمان وی از خصوصیات شخصی و روحیاش چنین میگویند:
محمدحسین، بیریا و شبزندهدار بود. در کنار سنگر رزم، برای خود قبری را حفر کرده بود و هر شب، بعدازاینکه همه به خواب میرفتند، درون آن قبر میرفت و تا صبح به نماز و ذکر خدا مشغول میشد. حتی یکبار در حال نماز عقرب پیشانیاش را گزیده و ایشان متوجه نشده بود. در عملیات بدر، ترکش خمپاره بدن نحیف او را مجروح میکند، بلافاصله نیروهای امدادی او را به بیمارستان مشهد منتقل میکنند. بعد از مدتی به هوش میآید و خود را بر روی تخت بیمارستان میبیند. با ترفندی خاص، از بیمارستان فرار میکند و با بدن آسیبدیده از موج انفجار و ترکش، خود را به اهواز میرساند و به جمع رزمندگان میپیوندد.
در عملیات والفجر ۸ ـ ۱۳۶۴/۱۲/۵ ـ در معرکه خون و خاک، بالوپر خود را در آتش عشق یار سوزاند و به میهمانی حضرتش رفت و در کنار برادران خود، حبیب و محمدرضا که بیصبرانه در انتظار او نشسته بودند، آرام گرفت. پیکر مطهرش در گلزار شهدای شهر نیریز به خاک سپردهشده است.
روحش شاد و راهش مستدام
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید محمدحسین کردگاری
- شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید حبیب کردگاری
- زندگینامه جانباز غلامرضا نصرتی
- شهدا سال ۶۸ به بعد -زندگینامه شهید غلامرضا نصرتی
بیشتر »