فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۵ -زندگینامه شهید سید عباس موسوی

گاهی برگ‌های تاریخ زرین ایران‌زمین را ورق می‌زنیم، به‌صفحاتی می‌رسیم که شمیمِ خوش بهشتی و نور الهی از آن تابنده است. این برگ‌ها را شهیدانی نوشته‌اند که حب وطن را در سایه ایمان می‌جستند. سید عباس موسوی از تیره آن آسمانی‌هاست که ۱۳۴۸/۴/۲ در روستای چاه سرخ آباده طشک از توابع نی‌ریز و میان خانواده‌ای مذهبی و از سلسله مورداحترام سادات موسوی، دیده به جهان گشود. شش‌ساله بود که وارد دبستان چاه سرخ گردید. دوره ابتدایی را با موفقیت سپری کرد سپس به احترام پدر که علاقه فراوان به روحانیت مبارز شیعه داشت، راه حوزه علمیه نی‌ریز را برای آموختن دروس حوزوی در پیش گرفت. در حوزه علمیه امام مهدی (عج) با جدیت آموزش دروس حوزوی را شروع کرد و سه سال متداوم تحصیل کرد. در آن هنگام فکر و روح او به سمت جبهه‌های نبرد حق علیه باطل معطوف شد و تصمیم گرفت به جمع کفر ستیزان دیار توحید بپیوندد؛ اما پدر برای رفتن وی بهانه آورد و اجازه سفر به وی نداد. به گفته وی، شبی در خواب‌دیده بود که عباس او،‌ چون نوری به‌سوی آسمان رفت. از همان زمان نسبت به وی و نگهداری‌اش حساس شده و از دور و نزدیک مراقب او بود تا مبادا گزندی به وی برسد؛ اما اصرار فراوان سید عباس، لاجرم پدر را نیز متقاعد کرد که برای رفتن فرزند اعلام رضایت کند. ۱۳۶۵/۲/۱ از طریق بسیج، به‌عنوان رزمنده تک‌تیرانداز عازم مناطق نبرد شد. پس از چند ماه مبارزه بی‌امان با دشمن متجاوز، در تاریخ ۱۳۶۵/۴/۲۳ دوباره به آغوش خانواده بازگشت؛ اما او که حلاوت شب‌های معنوی سنگرها در جبهه را چشیده بود و صداقت، ایثار،‌ نوع‌دوستی و انسانیت را همراه با عشق به حضرت احدیت مشاهده کرده بود، دیگر تاب ماندن نداشت. این بار عشق جبهه او را بی‌تاب کرده و دومرتبه عزم رفتن به جبهه را داشت. دوباره به سراغ پدر رفت و از او برای اعزام دوم خداحافظی کرد. پدر به او گفت: فرزندم، برادر دیگرت هم‌اکنون به‌عنوان سرباز وظیفه در جبهه به سر می‌برد. شما بمان تا او بیاید و بعد برو. اگر قرار به شرکت باشد، ما به سهم خودمان در جنگ و جبهه حضور داریم. سید عباس نگاه مهربان به پدر کرد و گفت: نه‌تنها یک نفر کافی نیست از شما هم خواهش می‌کنم بیا تا باهم به جبهه برویم. پدر، جز سکوت پاسخ دیگری نداشت. ۱۳۶۵/۹/۸ برای دومین بار عازم جبهه شد. به جمع بیگانه‌ستیزان گردان کمیل پیوست و به‌عنوان آرپی‌جی زن راهی خطوط مقدم نبرد شد. در عملیات کربلای پنج ـ منطقه شلمچه‌ـ در پیشاپیش رزمندگان به‌صف کافران بعثی هجوم برد تا دشمن را از کرده خود پشیمان کند. بعد از نبردی بی‌امان و رشادت‌های فراوان در ۱۳۶۵/۱۰/۲۹ صدای مهربان یار را شنید که او را به دیار «راضیه مرضیه» می‌خواند. بی‌صبرانه لبیک گفت و همان‌گونه که پدر در خواب‌دیده بود، چون نوری به‌سوی آسمان پرواز کرد. پیکر پاکش را در گلزار شهدای چاه سرخ به خاک سپرده‌اند.

روحش شاد و یادش گرامی باد



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :