فهرست دانشنامه مشاهیر

نوشته‌ها

عمّان شاعر اهل بیت - بخش نخست: زندگینامه

یکی از گویندگان نی ریز در دهه‎های پایانی روزگار قاجاری و پهلوی نخست، محمدرضا عمان نیریزی است که درباره‎ی زندگی و شعر او پژوهش‎های چندانی صورت نگرفته و متأسفانه دیوان وی تا امروز به زیور چاپ آراسته نشده است. نخستین پژوهنده‎ای که پیرامون زندگی عمان گفتاری دارد و نمونه‏هایی از شعر او را چاپ کرده، زنده‎یاد خلیل سازگار، نویسنده‎ی «تذکره‌ی سازگار» است. در جستار حاضر، زندگی و شعر این گوینده‎ی نی ریزی با استناد به کتاب «تذکره سازگار» و دست نوشت دیوان عمان واکاوی می‎شود.

۱. زندگی شاعر
نام گوینده‎ی ما محمدرضا فرزندحاج میرزاآقاست. مرحوم حاج میرزا آقا از مردان نیک روزگار بوده که در کوچه‎ی مدرسه‌ی نزهت کوچه‎ی شیخ القاضی، سکونت داشته است. برکه و ساباط حاج میرزا، در روزگار گذشته، و امروزه مسجد حاج میرزا آقا با نام پدرمحمدرضا عمان همراه بوده و همراه است. امروزه با دگرگونی شیوه‏ی زیست مردم، از برکه و ساباط (سعوات) حاج میرزا آقا نشانی به جا نمانده است.
مرحوم سازگار، زادسال محمدرضا عمان را ۱۲۵۹ خورشیدی ضبط کرده که ظاهراً درست نیست. بدین دلیل که سال مرگ عمان را ۱۳۲۰خورشیدی دانسته‎اند. دوست ما آقای محمدعلی پیشاهنگ در نوشتاری که به اینجانب مرحمت فرمودند، نوشته است که هنگام تخریب گورستان ذی‎روح که مزار عمان نیز در آن بوده، سال مرگ عمان را از روی سنگ گورش یادداشت کرده و آن اسفند ماه ۱۳۲۰ خورشیدی است. این تاریخ با آن چه مادر جناب دکتر مربی، زاده‏ی ۱۳۱۲، می‏فرماید که هنگام درگذشت عمان حدوداً هشت ساله بوده است، همخوانی دارد. بدین ترتیب شاعر ما بیش از ۶۱ سال در این سپنجی‎سرای درنگ نداشته است. اما شاعر ما در مسمط غدیریه‎ای که یادمانی از سال‎های پایانی عمر اوست و رنج و دل‎آزردگی‎های او را از نامهربانی‎های روزگار، نشان می‎دهد از ۷۰ سالگی خود یاد کرده است؛ بنابراین ظاهراً و با حدس و گمان می‏توان گفت سال تولد عمان ۱۲۴۹ خورشیدی بوده است:
به بنده عمان نگر که سخت افتاده‏ام 
سر رضا بر قضا به  طوع بنهاده‎ام
ز فرط افتادگی به مرگ تن داده‏ام 
لبیک حق را کنون حاضر و آماده‎ام 
بس که دل آزرده‏ام از فلک کج‏مدار 
منم ز عهد قدیم به جان ثناخوان تو 
مدت هفتاد سال ریزه‎خوار از خوان تو 
تاج تقرّب به سر دارم از احسان تو 
دست توسّل زنم کنون به دامان تو 
‎به جز تو دیّار نیست مرا ز یار و دیار 
عمان در نی‎ریز به دنیا آمده و در آن بالیده است. وی در دیوانش سه بار از زادبوم خود یاد کرده است: در یک بار آرزو دارد که زادگاهش از فیض سلطان، رشک ملک ناپلئون شود و در باری دیگر از آمدن حکمران به نی‎ریز سخن گفته؛ اما در یاد کرد سومش، زاد بوم خود را زندان می‎داند و رهایی از آن را آرزو می‎کند:
مُهَیمَنا این منم که بنده عمّانما
به ملکِ نی‎ریز چون لعلِ بدخشانما
ز نُطق گوهر نثار سحاب نیسانما
چو یوسف‏اندر به بند به چاه کنعانما
وه ! چه خوش است ار شَوَم برون از این چاهسار
عوارضات سپهر حوادثات زمن
چه بودی ار بودیَم رهایی از این وطن
نموده هر صبح و شام خون جگر قوت من
برون شدم چون عقیق ز تنگنای یمن
بود مرا دائماً به خاتم زر قرار
نام شعری و خانوادگی گوینده‏ی ما، عمان است. این تخلص در دیوان وی بارها آمده است. شاعر گاه، این نام شعری را با عمان (نام دریا) جناس بسته و گاه به بایستگی آهنگ سخن، آن را بدون تشدید آورده است. 
ترکیب «عمان نی‎ریزی» تنها یک بار در بیت زیر آمده است:
به  نعت خواجه‎ی لولاک چون عمّان نی‎ریزی
فروریزد ز نُطق گوهرآمُون لُؤلُؤ مکنون
از تحصیلات عمّان و آموزگاران وی اطّلاعی در دست نیست. به ظاهر وی خواندن و نوشتن را در مکتب‎خانه آموخته بوده است. درون مایه‏ی اشعار عمان، نشان می‎دهد که وی با قرآن و روایات و زندگی‎نامه‎ی پیشوایان شیعی و اصطلاحات فلسفی آشنایی‎هایی داشته است. همچنین از دیوان او برمی‏آید که با آثار شاعران بزرگ فارسی و به ویژه با شاهنامه‎‎ی حکیم ابوالقاسم فردوسی دمساز و دمخور بوده است چه در دیوان عمان، ترکیباتِ تشبیهی زیادی هست که یک سوی آن شخصیت‎های تاریخی، پهلوانی و اساطیری شاهنامه است مانند: منوچهرِ گل، بیوراسبِ زاغ. علاوه بر این دراشعار شاعر، تلمیحات بسیاری به داستان‎های شاهنامه هست.
همسر و فرزندان عمان 
محمدرضا با بیگم سلطان طباطبایی پیوند زناشویی می‌بندد و از این پیوند دارای چهار دختر و یک پسر می‎شود. وی در دیوان خود به خانواده‎ی خود اشاره‎ای ندارد.
نام‎های دختران عمان چنین است: فاطمه (همسر مرحوم حجت‏الاسلام سید عبدالنبی صادقی)، بی‌بی بیگم (مادر سرکار خانم معصومه بیگم عمان و مادربزرگِ آقایان دکتر علی اکبر مربّی و دکتر محمد حسین مربّی)، سارا (مادر بزرگ آقای دکتر جنوبی)، همایون (همسر میرزا محمود آقای ناظم).
نام پسر عمان میرزا مهدی بوده است. دوست نازنین ما، جناب آقای محمد آقا عمان (زاده‎ی ۱۳۲۱خ) پسر و زهرا بیگم و ربابه بیگم دختران میرزا مهدی‎اند. 
پیشه‎ی عمان
ظاهراً عمان در درازنای زندگی خود، پیشه‎های گوناگونی را تجربه کرده است. به گفته‎ی مرحوم سازگار «مدتی مأموریت دارایی را عهده‎دار بوده  و بیشتر خدمات او در بنادر انجام گرفته است» ( سازگار، بی‌تا: ۱۴۱)
به جز کار اداری، عمان «به کسب و خرید و فروش اشتغال داشته» (همان)
در هجویات و زشت‌یادهای شاعر که در دیوان وی مضبوط نیست اما در یاد پیران نی‎ریز به یادگار مانده، اشعاری هست که نشان می‎دهد عمان به کسب و خرید و فروش اشتغال داشته است؛ از این اشعار برمی‎آید که کسانی  کالای شاعر ما را به نسیه می‌برده و در پرداخت بهای آن کوتاهی می‌ورزیده‎اند؛ این رفتار رنجش شاعر و هجوگویی وی را به دنبال داشته است.
وضع اقتصادی عمان
ظاهراً عمان در سال‎های جوانی در شمار متموّلان بوده است اما در لحظات پیری با فقر و تهی‌دستی روبه‎رو بوده و تموّل از او کناره گرفته؛ خود گوید:
برفت عمر گرانمایه و جوانی و مال
بماند مفلسی  و پیری و گرانجانی
در ابیات زیر نیز عمان به تهی‎دستی و از کف دادن ثروتش اشاره می‏کند و می‎گوید قناعت، وی را از لئیمان بی‌نیاز کرده است:
این منم عمّان مدیحه خوان قدیمم
گر چه ز کف رفته ملکت و زر و سیمم
کاز خطرات زمانه دل به دو نیمم
فارغ از عَزّ مَن  قَنَع ز لئیمم
فقرم بالطّبع بر غناست مبدّل
عمان در مسمطی دیگر نیز به فقر و تهی‌دستی خود پس از غنا و تموّل اشاره دارد و می‎گوید: تن به پستی نمی‌دهد و به سان دون همّتان خواری نمی‎پذیرد.  بلکه بار سفر می‎بندد، چه آدمی بسیار است و گستره‎ی گیتی فراخ و به عبارت سعدی، که برّ و بحر فراخ است و آدمی بسیار :
ز عمّان یکی بپرس چرایی چنین ملول
همین یک سخن بس است اگر ردّ و گر قبول
گشایی به شِکوه لب چو اشخاص بوالفضول
غنیّا اذ افتقر حدیث آمد از رسول 
ز فقرِ پس از غنا منم زار و مُنحنی
چنان کاز بدخش لعل ببایست شد به در
زیاد است آدمی فراخ است بحر و برّ
نمود از علوّ طبع از این تنگنا سفر 
چو دون همّتان چرا به خواری برم به سر
لئیمانه تن دهم به پستی و کودنی
درویش مسلکی عمان 
عمان مسلک درویشی را می‎پسندیده و شاید هم در حلقه‎ی دراویش بوده است. مرحوم سازگار در شرح حال عمّان، وی را «شاعر درویش مسلک» وصف کرده است. (سازگار:۱۴۱) 
واژه‌های «قلندر»، «قلندری» و «قلندرانه» در دیوان شاعرچند بار آمده که در بافت سخن بار مثبت دارند و نشانگر آن‎اند که عمان با قلندران و دراویش و شیوه‎ی اندیشگی و زندگی آن‎ها دمساز بوده است. شاعر در رباعی‎ای خود را درویش خوانده است و در مسمّطی خواسته که صوفی‎وش به وجد و حال آید. 
عمان و خاندان پیامبر 
عشق و دلدادگی به خاندان پیامبر(ص) در سراسر دیوان عمان موج می‎زند. در حکمی کلّی می‌توان گفت که بیشترینه‎ی مسمط‎ها، ترکیب‎بندها و ... عمان به مناسبت‎های دینی به نظم آمده است.
عمان چنان دیوانه و شیدای امام علی(ع) و امام حسین(ع) بوده که برای آن‎ها مقام خداوندی قائل است. مرحوم سازگار می‎نویسد: «در بعضی از قصاید آن از روی اصل ارادت خاص او به خاندان نبوت، غالی شده و از جمله در منقبت مولانا علی(ع) گوید:
علیِّ عالی نسب حیدر اژدر شکار
صانعِ لوح وقلم خالقِ لیل و نهار
وصیّ ِخیرالبشر ولیِّ پروردگار
صاحبِ تیغ دوسر امیرِ دُلدُل سوار
عمّان در جایی دیگر گوید:
چشم بینا رُخَت آنگونه که هستی چو ببیند
من نگویم تو خدایی ولی از عالم بالا
جای انکار نماند چو بگوید تو خدایی
به خدایی توام می‎رسد از غیب ندایی
 این عقیده در ابیات زیر آرام‎تر شده است. عمّان در این ابیات، علی(ع) را نه واجب و نه ممکن بلکه حدّ واسط این دو، یافته است:
میان واجب و ممکن تفاوت آمد و تو
مَنَت نخوانم واجب همین قدر دانم
نه واجبی و نه ممکن هم این و هم آنی
نه واجبی تو و بیرون ز حد امکانی
(سازگار،بی‏تا، ۱۴۳)
دلدادگی عمان به امام علی(ع)، دیرینه است چه مادر به مهر علی(ع)، بدو شیر نوشانده است:
لب از مدایح حیدر چگونه بربندم
که شیر داده به مِهر علی مرا مادر 
این عشق دیرمان باعث آمده که عمان در هنگام ستایش و آفرین علی(ع)، زبان به دشنام و زشت‏یاد دو خلیفه‎ی نخست باز کند.
عمان به جز امام علی‏(ع) برای امام حسین(ع) نیز مقام خداوندی قائل شده و خود را عمان حسین اللهی نامیده است:
الله الله ننمودی به سخن کوتاهی
تا شدی شهره به عمّان حسین اللهی
رخدادهای عاشورا و پس از آن، درونمایه‎ی چند شعر عمان است: به جز اشعاری که پیوند با کاروان سالار کربلا دارد، عمان مسمط‏ها و ترکیب‎بندهایی درباره‎ی یاران وی سروده است.
شاعرِ اهل بیت، رادمردی‎ها و مردانگی‎های پرچمدار کربلا را در مسمّط  وترکیب‎بندی از سر درد منظوم ساخته است. لختِ نخستِ ترکیب‎بندِ غم‎انگیزِ وی چنین است: 
دید عبّاس چو لب تشنگی اهل حرم
قد عَلَم کرد و پیِ رزم برافراشت عَلَم
شعله‎ور شد ز حَمَیّت به دلش آتش غم
مَشک بگرفت و سوی آب شد آن ابر کَرَم
با ادب در برِ شاه آمد و بوسید رکاب
خواست از شاه  اجازت که رَوَد آوَرَد آب
جانبازی علی‏اکبر(ع) نیز در مسمطی با این لخت آغازی منظوم شده است: 
آمد علی اکبر  را چون نوبت جانبازی
آراست سهی بالا در غایت طنّازی
اندر صف جانبازان آمد به سرافرازی 
با جوش انا الحق شد بی‎پرده به دمسازی
انگیخت عقاب از جای در عین سبک تازی 
گفتی که نبی دارد عزم سفر معراج
نستوهیِ شیر بانویِ کربلا، زینب(س) و ایستادگی مردانه‎ی او در برابر دستگاه ستم، درون‏مایه‎ی مسمّط دیگری از عمان است که با لخت زیر آغاز می‎شود:
ای زاده‎ی بتول ای دخت بوتراب 
دُرج عفاف را ذات تو دُرِّ ناب
در آسمان جاه ،تابنده آفتاب
ذرّاتِ ممکنات از مبدء و مَئاب
از فیض عام تو مجموع کامیاب 
شاعر اهل بیت، مسمّط‎هایی نیز در «مصیبت حضرت امام موسی کاظم(ع)» و در منقبت «حضرت شاه چراغ» و چامه‎ای در ستایش امام رضا(ع) گفته است. عشق و دلدادگی عمان به فرزندان پیامبر، وی را به خاک‎بوسی مشهد رضا و امام موسی کاظم کشانده است. از ابیات عمّان برمی‎آید که وی موفّق به زیارت خاکجای این دو امام شده و آرزوی خاک‏بوسی دوباره‎ی آن‏ها را داشته است. وی در مسمّطی به عنوان «لایحه خزانیه در مصیبت حضرت امام موسی کاظم» می‎فرماید:
شاها به بنده عمّان یک ره نظاره کُن 
بر خاک بوسِ خویش نصیبم دوباره کن
درد من از عنایت و الطاف چاره کُن 
یک نَظره از کَرَم تو به این سنگ خاره کن
تا لعل سان به تاج شهان برزنم نعال 
عمّان مشهد رضا را با طور می‏سنجد و آرزوی دیدار دوباره‎ی آن را چنین منظوم می‎سازد:
خدای را به من گنگِ خوابدیده دهید
به بارگاهِ شه طوس بار دیگر بار
عشق و دلدادگی عمان به امام عصر(عج)، نیز در چند مسمط و در چامه‎ای بازتاب یافته است. وی در لخت آغازی مسمطی که به مناسبت ولادت امام عصر(ع) سروده ،می‎گوید:
پرده برفکند از چهر آفتاب نورانی
بر جراید آفاق زد صلای سلطانی 
زد به بام چارم چرخ نوبت جهانبانی
هدهد صبا افراشت پرچم سلیمانی
بلبل سحر برداشت پرده‎ی نواخوانی
چامه‏ی عمان در مدح امام عصر(عج) با ابیات زیر آغاز می‎شود:
تو ای امام به حق کافتاب ایمانی 
گرفته نور جمال تو شرق و غرب جهان 
جهان جان و به جان جهان جهانبانی 
به چشم شب پره چون آفتاب پنهانی
عمّان و بهائیت
در روزگار عمان، بهائیان نی‎ریز کمابیش در نشر و تبلیغ آیین خود، اهتمام می‎ورزیده‎اند و این باعث رنجش عمان می‎شده است. عمان جسارت بهائیان را معلول این می‎داند که در میان مسلمانان چیزی جز نام مسلمانی نمانده است. وی در چامه‎ای «در مدح و منقبت خاتم الائمه حجت ابن الحسن» می‏گوید:
بزرگوار امیرا درآ ز پرده‎ی غیب
بهائیان جسور از عناد تو کوشند
بلی چو شیر به میدان نباشد از روباه
چرا نیارد جولان که در مسلمانان
چه خوش سرود به فرزند خویشتن دهقان
که بس که گشته غیابت به دهر طولانی 
به نسخ قرآن به مُهملات ایقانی 
عجب مدان که زَنَد جَست و خیز و جولانی 
به جا نمانده به جز نامی از مسلمانی
که نور دیده نیاید ز گرگ چوپانی
افزون بر این، در تذکره‎ی سازگار قصیده‎ای از عمّان هست که نشان می‎دهد چه سان عمّان با فعالیت‎های بهائیان مخالفت می‎ورزیده است. این چامه در دیوان عمّان نیست و ظاهراً مرحوم سازگار آن را از کسانی که این قصیده را برای خود استنساخ کرده بوده یا در سینه داشته‎اند، گرفته و در تذکره‏خود نقل کرده است. سازگار درباره‎ی جوشش این چامه درذهن و زبان عمان می‎نویسد: «گویند روزی بیتی از یغمای جندقی بر دیوار بقعه‎ خواجه احمد انصاری ... را یکی از بهائیان (مشتاق بهایی) استراق و با تغییری به این صورت:
بگو به زاهد و راهب که مشرق الاذکار
فرو شکست به هم کعبه و کلیسا را
نگاشته، عمّان با دیدن این شعر در ذیل آن، بالبداهه می‎نگارد: ... (سازگار، ۱۴۴) شمار ابیات بالبداهه سروده‎ی عمان در تذکره‎ی سازگار، ۱۱ بیت است اما ظاهراً شمار ابیات بیش از این بوده و گوییا مرحوم سازگار چند بیت را حذف کرده است. صورت کامل این قصیده، آن گونه که در دسترس بنده است، در دیوان عمان که نگارنده آن را آماده‎ی چاپ کرده،آمده است. 
سال مرگ و خاکجای عمان 
سالی که عمان از همه‎ی دردها و رنج‎ها رهایی یافت، سال ۱۳۲۰ خورشیدی و جایی که در آن برای همیشه غنود، گورستانی واقع در باختر کوی کیان بود. این گورستان پس از انقلاب تخریب و به جای آن مدرسه‎ای بنا شد. خاکجای عمان امروزه در میان حیاط این مدرسه است. خداوند بزرگ باران آمرزش و غفرانش را بر عمّان بباراند، و در فردوسِ رامش و آرامش، وی را با پیران پاک‎نهاد  و با خاندان پیامبر که آن همه دلداده‎ی آن‏ها بود، دوست و همنشین کناد. اینک به دور از هیاهوی خلق با نازنینی کناره‎ی جویی که آن سوی گورستان زمزمه می‌کرد، می‎نشینم و غمگنانه، غزل‎های عمان را می‌خوانم؛ چه شاعر خود چنین فتوا داده است: 
کناره جوی به فتوای من ز صحبت خلق 
گذر به تربت عمّان پس از وفات و دو کف
بجوی با بُتِ دلجو کناره‎ی جو را
بهم بساز اََسَف خوان مقاله‎ی او را
 
بخش دوم این مقاله را اینجا بخوانید.


کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع:
  • نویسنده/گردآورنده: دکتر مختار کمیلی عضو هیئت علمی دانشگاه رفسنجان
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1392/10/4

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :

* هیچ موردی پیدا نشد...