فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۵ -زندگینامه شهید غلامرضا علیزاده

یاد کمیلیان به خیر، یاد سبکباران عاشق به خیر، یاد آنها که چون پروانه در پای شمع عشق سوختند و خاکستر شدند. یاد آنها که سینه‌شان مخزن اسرار بود و هزاران حرف ناگفته داشت. یاد غلامرضا که ۱۰/۱/۱۳۴۵ گُل وجودش در روستای خواجه‌جمالی نی‌ریز، ‌میان خانواده‌ای متدین شکفت و رایحه دل‌انگیز‌اش با عطر گلهای بهاری در هم آمیخت. آنگاه که کودکی را پشت سر نهاد، کیف و کتاب را به دست گرفته و راهی مدرسه شد. دوره ابتدایی را در دبستان وقار خواجه‌جمالی آغاز و با موفقیت به پایان برد سپس در مدرسه راهنمایی دکتر فاطمی (شهید اسلامی) دوره راهنمائی را پشت سر نهاد. غلامرضا فردی خوش خُلق و با گذشت و در رفتار و کردار، الگویی مناسب برای دوستان و اطرافیان خود بود. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با وجود سن و سال کم، مردم را بر علیه ظلم و ستم شاه می‌شورانید و مشوق افراد برای شرکت در تظاهرات علیه رژیم خودکامه پهلوی بود.

‎غلامرضا لباس سبز خدمت به مردم را پوشیده و به جمع پاسداران پیوسته بود. ۱/۱/۱۳۶۱ برای اولین بار و در پی اطاعت از فرمان امام و مقتدای خود عازم جبهه شد. در جمع رزمندگان تیپ امام سجاد(ع) به عنوان تک‌تیرانداز مشغول مبارزه شد و از تاریخ ۱۲/۱۰/۱۳۶۱ تا ۲۹/۱/۱۳۶۲ با مسئولیت تخریب‌چی تیپ به کار خود ادامه داد. مدتی را به زادگاهش برگشت و دوباره از ۲۴/۳/۱۳۶۲ تا ۱۳/۵/۱۳۶۲ با مسئولیت حمل مجروحان، در گردان ۹۳۲ وارد عرصه نبرد شد. از ۲۷/۸/۱۳۶۲ تا ۴/۳/۱۳۶۳ در جمع دلاوران گردان رزم تیپ ۱۰ بود و با سلاح آرپی‌جی به مبارزه با دشمن می‌پرداخت. از تاریخ ۶/۱۲/۱۳۶۴ تا ۷/۱۱/۱۳۶۵ مسئولیت تعاون گردان کمیل را پذیرفت و با روحیه‌ای شاد و چهره‌ای خندان پذیرای مراجعین شد و به مشکلات آنها رسیدگی کرد. روحیه فوق‌العاده او باعث دلگرمی و تقویت بنیه جنگی دیگر همسنگران و دوستان بود. غلامرضا ۷/۱۱/۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه، در عملیات کربلای ۵ با خون جبین وضو ساخت و به نماز عشق ایستاد. آنگاه که در مقابل دوست هستی را به هدیه برده بود شهد شیرین شهادت را نوشید و به کاروان شیهدان پیوست. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای روستای خواجه‌جمالی به خاک سپرده‌اند.

همرزم او می‌گوید: غلامرضا رزمنده‌ای بود مخلص، صادق و بی‌ریا؛ آنچنانکه بچه‌ها او را «برادر خلوص» صدایش می‌کردند. علاقه خاصی به گردان کمیل و نام کمیل داشت. بعد از ازدواج خداوند پسری را به او عطا کرد، او هم نام آن مسافر نورسیده را «کمیل» نهاد. بعد از آن بچه‌ها هر وقت اورا می‌دیدند و یا کاری با او داشتند، او را «ابوکمیل» صدا می‌کردند و او از شیندن نام کمیل لذت می‌برد.

روحش شاد و نامش جاودان

 



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :