نوشتهها
شهدا سال ۶۴ -وصیتنامه شهید حمید کیوانی
بسم الله الرحمن الرحیم
از اینکه چند روزی زیاد شوق نوشتن دارم لکن التهابات و شوق و اشتیاق و بعضی اوقات وسوسههای شیطان که خداوند لعنتش کند (که پناه میبرم به خدا) نمیگذارد که چیزی بنویسم. دارم دق میکنم. دوست دارم حرفهای بسیاری که با برادران عزیزم در سپاه دارم و داشتهام را بزنم. دوست دارم که با آنها مثل همیشه درد دل کنم. اینکه مدت زیادی، نزدیک چهار سال آزار و اذیتشان کردهام و شاید دلخوری و غیبت و یا عیبجوئی از آنها کرده باشم، حلالیت میطلبم، چه میدانم که اگر آنها راضی نباشند، وای بحال حمید، ولی میدانم که آنقدر با محبت و با صفا و خلوص و عشق هستند و یا آنقدر روحهای بزرگ دارند و از امام عظیم الشأن درس گرفتهاند که مرا ببخشند.
دوست داشتم بتوانم روزگاری جبران زحمتهای آنان را بکنم، درسهائی را که از حضورشان گرفتهام و هر چه دارم را مدیون آنان میدانم جبران کنم، ولی میدانم که شاید آخر راه باشد و با معذرت خواهی و التماس از آنان تقاضای بخشش کنم. باید برایشان حرف میزدم و مثل همیشه میگفتم عزیزانم صابر و استوار باشید تا اینکه برای صبر و استقامتتان خدا راضی شود و امام عزیز خوشحال گردد. امام را و جنگ را و انقلاب اسلامی را تنها نگذارید و با همان عشق و سوزش دلتان یاری کنید که همه چیز همین است و در همین کلام خلاصه است. از تعدادی برادران سپاه که واقعاً حق استادی به گردنم داشتهاند، تقاضا میکنم برایم دعا کنند و از خدایشان بخواهند که در پایان راه یک ایمان و ثبات قدم و صلابتی عنایت کند تا همه احوالاتم فی سبیلالله باشد. با برادران دانشگاهی صحبتها داشتم افسوس که موفق به گفتن و یا نوشتن نمیباشم لکن این را بگویم که باید خود را از هیاهویهای نفسانی نجات دهیم و در صراط رحمانی قرار دهیم تا پیروز شویم. موفقیت این جامعه در گرو الهی شدن و اتصال به چنگ [ریسمان] الهی است و حضور در متن مردم و تعصب اسلامی که در این باب همیشه با برادر بزرگوارم سید محمد قارینیا صحبت کردهام و خوب میداند چه میگویم و چه میاندیشم و حرفهای او خود وصیت من هستند و کلام من.
با پدر و مادر عزیز و مهربانم می بایست سخن بگویم، لکن حجاب شرمندگی نمیگذارد که بتوانم صحبتی کنم، چه اینکه واقعاً زحمتهای زیادی را برایم متحمل شدند و خجالت میکشم که بتوانم آن حقی را که به گردنم داشتند و آن انتظاراتی را که از من داشتند جبران کنم، بالاخره میبایست توجه شود که وقتی بناست اسلام و قرآن محفوظ بماند، وقتی انتظار میکشیم که فاطمه زهرا(س) ما را شفاعت کند باید که وقتی بر او وارد میشویم تحفهای را بهمراه داشته باشیم تا به فدای حسین(ع) او هدیه کنیم. مادرم، میدانم که بارها میگفتی و میگوئی همه فرزندانم فدای امام حسین(ع) و فدای اسلام و قرآن. میخواهم بگویم که معنی واقعی آن همین است و با آن قامت خمیدهات و با آن چشمهای پر اشک و آهت از خدا بخواه که این مرگم شهادت در راه خدا و بدنبال راه امام حسین(ع) باشد و در این امر صبر کن که خداوند صبر کنندگان را دوست میدارد. این امر خدای سبحان است. همچنین امیدوارم که پدر عزیزم از آن مزاحمتهائی که برایش ایجاد کردهام و یا نافرمانیها، از صمیم قلب راضی بشود و ببخشد. خدا را شکر کنید و بدانید همگی که اگر بناست تقدیری از طرف خدای بزرگ برای همگی ما و من پیش آید بایدکه به آن حکم الهی راضی باشیم و گوشه چشمی خم نکنیم که دشمنان اسلام شاد بشوند، توجه داشته باشید قلب آقا امام زمان(عج) از ما نرنجد و از خدای بزرگ بخواه که این شهادت را قبول کند از آنجا که خدای بزرگ همه برکات خودش را در سایه امامت برای انسانها نازل فرموده و همه ما مدیون ائمه اطهار(ع) هستیم. لازم میدانم که بگویم اصل حرکت من از دانشگاه به جبهه با توسل به حضرت ابو الفضل العباس(ع) و آقا امام حسین(ع) انجام گرفت و این توفیق حاصل شد که میخواهم بگویم که چنانچه صلاح دانستید مجلس برگزار کنید به نام و به یاد آقا ابوالفضل العباس(ع) باشد تا انشاءالله زیر سایه آن بزرگواران ما همه به نوائی برسیم. می خواستم با دوستان بسیار نزدیک یا بهتر بگویم که خودشان میدانند با برادران صحبت کنم، لکن گفتم من همه عمرم با آنها بودهام و از حضورشان و زحمتهائی که برایشان ایجاد کردهام از مسائلی که احیاناً بینمان بوجود آمده و شاید بعضی اوقات باعث دردسر و ناراحتی آنان شده باشم؛ حرفی، محنتی، غیبتی، سخن ناروا و ناپسندی که در حضورشان و چه در غیابشان زده باشم، عاجزانه و در حالی که هیچگونه دسترسی به حلالیت با آنها ندارم میخواهم که از خدا بخواهند مرا ببخشد و خودشان نیز مرا حلال کنند. البته حرفهائی را که با دوستان داشتهام و درد دلها را اغلب در نامهها و یادداشتهایم که مقداری در منزل و یا احتمالاً دست بچهها است گفتهام که اکنون فرصت بیش از آن نیست همین قدر بدانید حمیدی که در کنارش راه میرفتید، قصه میگفت، همان آدم گنهکار، عمر ظاهریش بسر رسیده و برای حساب و کتاب رفته است و اگر برایش دعا نکنید با آن عظمت گناهان نمیداند چه بکند و شدیداً التماس دعا دارم اگر حقوقی مادی برادران و دوستان با من دارند به خانواده مراجعه و طلب کنند. با خواهران و برادرانم که امیدوارم صابر و شکیبا باشند و بدانند که این امر الهی که اتفاق افتاده و این انقلاب مقدس الهی احتیاج به فداکاری و از خود گذشتگی و... بیشتر از آنچه تصور کنیم دارد و این است که ما باید خود را برای سختیهای بیشتر از این، خود را و جامعه را آماده کنیم و با صلابت و استواری و با اطمینان به پیروزی در دنیا و آخرت از اسلام و امام حمایت کنیم که راه همین است و بس. در این مسئله هم مادرم را دلداری دهید و به صبر و استقامت دعوتش کنید و از اقوام و خویشان معذرت میخواهم که نتوانستم برای آنها قدمی بردارم و یا سرکشی کنم و خداحافظی و حلالیت میطلبم، امیدوارم که مرا ببخشند. من برای این غفلت و گناه بزرگ خود سخت ناراحتم، امیدوارم که ببخشند و آنها که پیش خدا آبرو دارند دعا کنند.
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۴ -وصیتنامه شهید حمید کیوانی
- شهدا سال ۶۴ -دست نوشته شهید حمید کیوانی
- خاطراتی از غلامرضا کاویانی مشهور به «پدر»
- شهدا سال ۶۲ -زندگینامه شهید ابوالقاسم گلچین
بیشتر »