فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید محمدرضا مبین

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ۱

هرگز کسانی را که درراه خدا کشته می‌شوند مرده مپندارید بلکه آن‌ها زنده‌اند و در نزد خدای خود روزی می‌خورند.

آن‌ها که عاشق شدند و راه او را برگزیدند سراسر زندگی‌شان، حیات، شور، حرکت و اخلاص است. اخلاق حسنه آن‌ها را نمی‌توان با گفتن و نوشتن توصیف کرد و اگر هم توصیف شود، کما هو حقه درک نخواهد شد. چون آن‌ها گرچه در این دنیا در میان ما قرار دارند، اما روحشان در هوای دیگری پرواز می‌کند و جذبه جمال الهی، همچون مغناطیسی قوی آن‌ها را مجذوب خود می‌کند. آن‌کس که تقوای الهی را پیشه خودکرده و نفس خود را تزکیه کرده است، نور الهی را در قلبش متجلی می‌بیند و آنگاه یکپارچه نور می‌شود و جذب نورانیت محض گشته و ذره‌سان در امواج بیکران بحر وجود، فنا می‌شود. نفوس زکیه با شنیدن ندای «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه ۲» دعوت محبوب را لبیک اجابت گفته و به سوی او پر می‌کشند. این عزیزان در میان مردگان زنده نما که جز به مادیات نمی‌اندیشند و آن‌چنان غرق در دنیا شده‌اند که فراسوی دریچه تنگ زندگی مادی را نمی‌بینند، همچون زنده‌هایی هستند که در غربتی بس جانکاه، گرفتارشده‌اند و هرلحظه در انتظار رجعت به وطن مألوف خویش‌اند. این مرغان باغ ملکوت که از عالم خاک نیستند، به زندگی خاکی خو نکرده‌اند بلکه از بدن قفسی ساخته‌اند که با نیروی معنویت این قفس را می‌شکنند و تا برِ دوست پرواز می‌کنند. این مستان عشق، باده از جام تجلی صفات نوشیده‌اند و مست بزم دوست، چشم، در چشم دل آرام خویش دوخته‌اند و محو جمال او گشته‌اند.

محمدرضا نیز یکی از همین عاشقان جمال محبوب و دلداده رخساره معشوق بود. وی در تاریخ ۱۳۴۰/۱/۵، میان خانواده‌ای مذهبی و زحمتکش، در شهرستان نی‌ریز پا به عرصه وجود گذاشت. در دامان پرمهر مادری دلسوز و پدری زحمتکش و مؤمن، با برخورداری از تعلیمات اسلامی، رشد نمود. دوره ابتدایی خویش را در دبستان بختگان نی‌ریز گذراند. سپس وارد مدرسه راهنمایی بزرگی نی‌ریز شد. در این دوره نیز همچنان کوشا و مصمم درس می‌خواند و مسائل مذهبی و قرآن را نیز فرامی‌گرفت و در کنار این‌ها،‌ باکار کردن و زحمت فراوان، در تأمین بخشی از نیاز مادی خانواده نیز تلاش می‌کرد. برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان امام خمینی (ره) (احمدی نی‌ریز) شد و در همان زمان بود که با رنج طبقات زحمتکش بیشتر آشنا شد. با آغاز مجدد نهضت اسلامی ایران، به رهبری امام خمینی (ره) او نیز به جمع انقلابیون پیوست. پس از پیروزی انقلاب، به شغل انبیا روی آورد و با انتخاب معلمی، راهی بشاگرد ـ یکی از نقاط دورافتاده و محروم جنوب کشور در استان هرمزگان ـ شد. آنجا درنهایت دلسوزی و مهربانی به تعلیم و تربیت کودکان محروم آن سامان مشغول گردید. می‌گفت: «من به کارم عشق می‌ورزم و در مقابل آن خود را مسئول می‌دانم.» محمدرضا یک بسیجی اهل مسجد، نماز جماعت و جمعه بود و نماز شب را همیشه به‌جا می‌آورد. خیلی خوش‌اخلاق بود و رفتاری ملایم، توأم با مهربانی با خانواده‌اش داشت. همیشه از خانواده خویش می‌خواست که نماز را در اول وقت بخوانند و در مراسم اهل‌بیت (ع) و نماز جمعه شرکت کنند. یکی از هم‌سنگرانش می‌گوید: محمدرضا در خواب‌دیده بود که یک ترکش کوچک به پشت گردنش اصابت کرد و او به خیل شهدا پیوست. همین‌طور هم شد، ایشان به همین نحو به شهادت رسید.

همسر شهید مبین می‌گوید: ایشان یک حالت عرفانی داشت و بیشتر اوقات را به ذکر دعا و نماز مشغول بود. خصوصاً در روزهای آخر مرخصی که همیشه با وضو بود و هر شب سوره واقعه را می‌خواند. یک‌شب ناگهان از خواب بلند شد و گفت: «من خواب دیدم که شهید هوشنگ جلالی در عالم خواب مانند یک کبوتر در 
۱۳۶۴/۱۱/۲۷، صدایم می‌کند. من هم به دنبال او دویدم و به برادرش مهرداد هم گفتم بیا. او نمی‌آمد.» سرانجام تعبیر این خواب چنین شد: محمدرضا پس از گذشت یک ماه از دیدن این خواب و قبل از اینکه تنها فرزندش چشم به جهان بگشاید، در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ در منطقه فاو، آتش عشق جسم خاکی او را سوزاند و روح مطهرش را در کنار سفره سالار شهیدان، به خیل شهیدان مدافع حریم اسلام و قرآن پیوند داد. پس از پرواز ملکوتی وی، مهرداد جلالی، برادر هوشنگ جلالی نیز به بانگ «ارجعی» لبیک گفت و به خیل عاشقان لقاءالله پیوست. پیکر پاک شهید مبین در میان اندوه همشهریان نی‌ریزی او تشییع و در گلزار مطهر شهدا به خاک سپرده شد.

روحش شاد و نامش جاودان

 



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :