فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

اهدای زیور آلات به جبهه

یکی از ابعاد حضور خواهران و مشارکت آنان در جنگ اهدای زیور آلات به رزمندگان بود.آقای غلامرضا کاویانی که مسئولیت جمع آوری هدایای مردمی را از طرف ستاد پشتیبانی جنگ بعهده داشته است می گوید: (۴-KAVIANI-۷)

" ما در این مورد که می‌توانیم زیور آلات را هم بعنوان کمک به جبهه جمع آوری نمود تجربه ای نداشتیم. در عاشورای سال ۱۳۶۰ برخی از برادران خوش ذوق از جمله شهید حمید کیوانی زحمت کشیدند و یک ماکت بزرگ از قدس آماده کردند. هنگامی که دسته جات عزاداری در میدان پانزده خرداد در حال حرکت بودند. در کنار این ماکت ایستادم و شروع به تبلیغ به منظور جمع‌آوری کمکها برای جبهه نمودم. یکی از خواهران آمد و یک قطعه طلا هدیه کرد و این انگیزه ای شد که ما روی زیور آلات تبلیغ کنیم. من اعلام کردم که خواهران به نام پنج تن ، پنج قطعه طلا به جبهه کمک کنند در فرصت کوتاهی پنج نفر از خواهران پنج قطعه طلا هدیه کردند. عده زیادی اعم از مرد و زن در اطراف من حلقه زده بودند. من قانع نشدم و اعلام کردم بنام چهارده معصوم چهارده قطعه طلا هدیه کنند تا نزدیک غروب سیزده قطعه طلای دیگر هدیه کردند و چهاردهمی جور نمی شد. کسانی که اطراف من جمع شده بودند منتظر بودند که حالا چه می شود‌؟ اکثر هیأتها رفتند و من کم کم از چهاردهمی ناامید بودم که دیدم یک خانمی آمد و با یک لحن تندی آن قلم چهاردهمی را هم تحویل داد و گفت بگذار مردم به خانه هایشان بروند از صبح تا حالا زنها را از شوهرانشان باز کردی ؟!! "

وی در مورد کمک بانوان به میادین جنگ در خاطره ای دیگر می‌گوید: (۱-KAVIANI-۱۳)

" ....... من معمولا" صبح زود از خانه بیرون می‌آمدم. منزل ما در کوچه روبروی بانک ملی مرکزی بود. یک روز صبح از کوچه که وارد خیابان شدم. دیدم خواهری از پشت سر مرا صدا می زند، ایستادم ایشان آمد و گفت: یک انگشتری را برای جبهه آورده‌ام. به ایشان گفتم به جهاد سازندگی تشریف بیاورید تا من صورتجلسه کنم و آن را ثبت نمایم. اما ایشان قبول نکرد، بعد گفتم: پس خود را معرفی کنید تا در دفتر یادداشت نمایم. چون مرسوم بود زمانی که جمع‌آوری صورت می‌گرفت در پایان کار صورتجلسه‌ای تنظیم می‌نمودم. اما ایشان قبول نکرد و بدون آنکه وی را بشناسم انگشتری طلا را تحویل داد و رفت. و من هم آنرا جز اقلام اهدایی به ثبت رساندم ."

وی خاطره ای از مشارکت بانوان روستایی در کمک به رزمندگان میادین نبرد را چنین توضیح می‌دهد: (۱-KAVIANI-۱۳)

" اوایل جنگ هنوز ماشین و امکانات برای رفتن به روستا‌ها و جمع‌آوری کمکها مردمی نداشتیم. لذا از وسایط نقلیه برادران خیر استفاده می‌کردیم. یک بار بوسیله نیسان یکی از دوستان باتفاق شهید حبیب کردگاری به روستای جعفر‌آباد، واقع در بخش مرکزی رفتیم. مقدار زیادی نان، گندم و قند و چای جمع‌آوری شد. هنگام برگشتن من با صوت شروع به خواندن اشعار مذهبی نمودم که تقریبا" حالت مداحی داشت. دیدم عده ای از بانوان آمدند و گفتند صبر کنید با شما کار داریم. پس از مدت کوتاهی مشاهده نمودم که هر کدام یک سینی روی سر گذاشته و روی سینی را نیز با پارچه ای پوشانده‌اند وقتی آمدند مشاهده کردم که در سینی‌ها قند هست. مقدار زیادی قند آوردند و من همه آنها را تحویل گرفته و به جبهه ‌ فرستادم ."


 



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

* هیچ موردی پیدا نشد...

نوشته های مرتبط :

    * هیچ موردی پیدا نشد...

ویدئوها مرتبط :

* هیچ موردی پیدا نشد...