فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۶ -زندگینامه شهید غلامرضا امینی

در بیستمین روز از شهریور سال ۱۳۴۶ میان خانواده‌ای مؤمن و متعهد در روستای معدنویه (از توابع شهرستان داراب) چشمان پرفروغ مسافری مهربان به جهان گشوده شد و به همراه خود دنیایی از طراوت و شادابی را به ارمغان آورد. دوران کودکی را در روستای آبنارک شهرستان داراب و دوران نوجوانی را در روستای چاه‌علی از دهستان هرگان شهرستان نی‌ریز پشت سر گذاشت. شش ساله بود که راهی مدرسه شد و به کسب علم و دانش پرداخت. آن دوران از سخت‌ترین دوره‌های زندگی غلامرضا بود. برای تحصیل بایستی مسافت ۹ کیلومتری بین محل زندگی و تحصیل را در روستای چاه‌نصرویه را با پای پیاده و در سرمای سخت زمستان با وجود برف و باران شدید و خطرات دیگر طی نماید. لکن بخاطر استعداد فراوان در آموختن زبانزد خاص و عام شده و خود نیز مشتاق فراگیری بیشتر بود. غلامرضا، برای گذراندن دوره راهنمایی به روستای رودخور (تلمبه سبزآباد) رفت و با اقامت در منزل دائیش، در مدرسه ارشاد رودخور، سالهای اول و دوم راهنمایی را با موفقیت به پایان رسانید. در آن زمان در صف صبحگاه مدرسه قرآن تلاوت می‌کرد و به هنگام نماز جماعت نیز پیشنماز همسالان خود بود. غلامرضا در سال سوم راهنمایی به تحصیل مشغول بود که به علت چشم درد شدید، از ادامه تحصیل محروم و مجبور به ترک مدرسه شد و با سفارش پدرش به دامداری پرداخت.

سال ۱۳۶۱ جهت حضور در جبهه از طریق بسیج نی‌ریز به شهرستان فسا منتقل و پس از طی چند روز آموزش، بعلت کمی سن از اعزام وی به جبهه جلوگیری شد و مجدداً به روستا برگشت.

پس از ترخیص برادرش از خدمت سربازی در تاریخ ۱۳۶۵/۱۲/۶ از طریق سپاه پاسداران برای خدمت نظام وظیفه معرفی شد. مدت ۲۵ روز آموزش خود را در پادگان آموزشی امام سجاد(ع) شهرستان اقلید گذراند و پس از اعزام به جبهه جنوب، در لشکر ۱۹ فجر در گردان ش.م.ر ۱ مشغول آموزش شد.

پس از مدتی به خط مقدم جبهه شلمچه اعزام شد تا در عملیات کربلای ۸ شرکت نماید. مسئولیت غلامرضا و همرزمانش در این عملیات، خنثی کردن تک شیمیایی دشمن بود. در همین عملیات بود که بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به سجدگاه وی، در تاریخ ۱۳۶۶/۱/۱۸ به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاکش در روستای چاه‌علی به خاک سپرده شده است.

غلامرضا، محبوب اقوام و اطرافیان بود. می‌گویند: قبل از شهادت، دوستان و همرزمانش را از نزدیک شدن زمان شهادت خود خبر داده بود. در شبهای چهارشنبه دعای توسل و در شبهای جمعه دعای کمیل را در هر کجا که بود فراموش نمی‌کرد و دائماً به پدر و مادرش می‌گفت که پیشانی‌ام را ببوسید که محل اصابت تیر دشمن است و این جمله را مکرر به زبان می‌آورد. البته گفته‌ وی به حقیقت پیوست و با اصابت تیر به پیشانی‌اش به درجه شهادت نایل شد. همرزمان وی می‌گویند: غلامرضا در آخرین لحظات زندگی، نام مبارک امام حسین(ع) را مداوم بر زبان جاری می‌کرد و آخرین کلام وی نیز نام مولایش حسین(ع) بود.

روحش شاد و نامش جاودان



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :