نوشتهها
خاطراتی از غلامرضا کاویانی مشهور به «پدر»غیرت و مردانگی مردان و زنان این دیار در طول ۸ سال دفاع مقدس، موجب شد کشور ما بر بلندای افتخار و عزت تکیه دهد. در این میان کمکهای داوطلبانهی مردمی که در پشت جبههها، یاریرسان رزمندگان اسلام بودند نباید از چشمان تیزبین تاریخنویسان دور بماند.
یکی از کسانی که در نی ریز به نماد جمعآوری کمک های مردمی و تدارکات جبهه معروف است غلامرضا کاویانی مشهور به «پدر» می باشد. وی از بازنشسته جهاد کشاورزی می باشد.
در زیر گزیده ای از صحبت های ایشان که در مصاحبه با هفته نامه عصر نی ریز انجام شده آمده است:
در ابتدای جنگ خبری از جمعآوری کمکهای مردمی نبود و دستوری هم صادر نشده بود. در سال ۱۳۶۰ ستادی در استان با عنوان ستاد پشتیبانی مناطق جنگی تشکیل شد. این ستاد متشکل از امام جمعه، فرمانداری، سپاه و جهادسازندگی بود. بنده هم به عنوان نمایندهی آقایان انجام وظیفه میکردم و تا پایان جنگ کار جمعآوری کمکهای نقدی و غیرنقدی مردمی را بر عهده داشتم.
اوائل سال ۶۰ به من دستور دادند که کار جمعآوری هدایا را انجام دهم. به اتفاق چند نفر از برادران جهاد به روستاهای حیدرآباد و نصیرآباد رفتیم. یکی از برادران اعلام میکرد و ما هم هدایا را تحویل میگرفتیم. برادری که اعلام میکرد تا مردم هدایا را بیاورند خسته شده بود و رفت تا استراحت کند من هم با همان زبان خودمان پشت بلندگو رفتم و اعلام کردم؛ کار من از اینجا شروع شد و سایر برادران گفتند وقتی تو اعلام میکنی مردم بهتر استقبال میکنند. شاید علتش این بود که من با زبان مردم و خودمانی با آنها صحبت میکردم و تبلیغ مینمودم. لذا از آن به بعد کل مسألهی جمعآوری هدایای مردمی به عهدهی اینجانب گذاشته شد.
گرچه کمکهای دولت بسیار بیشتر از کمکهای مردمی بود اما هدایایی که مردم تقدیم جبهه میکردند یک معنویت خاصی داشت. به عنوان مثال برخی از خانوادهها مقداری آجیل تهیه کرده بودند و بر روی آن مطالبی مینوشتند، برخی اوقات نامهای خطاب به رزمندگان مینوشتند و یا یک لباسی که یک خواهر با دست خودش میبافت خیلی با ارزشتر از لباسهایی بود که مستقیماً از فروشگاه خریداری میشد. از طرفی اکثر خانوادهها در کنار اهدای هدایای خود مراسمی مثل زیارت عاشورا و قرائت قرآن میگذاشتند و این بر معنویت کمکهای مردمی میافزود.
ما سوغاتیهای مخصوص شهر را برای رزمندگانمان میفرستادیم مثل شیرینیها، حلواها، لوز و باقلوا. نان محلی همیشگی بود. در فصل زمستان هم برای رزمندگان قَوُرمِه (۱) درست میکردیم. ما حتی داروهای گیاهی مثل خاکشیر، ختمی و حتی اسپند برای رزمندگان میفرستادیم. در ماه رمضان هم بیشتر عرقیات و شربت ارسال میکردیم.
بخشی از اقلامی که ما جمعآوری میکردیم زیور آلات بود و مردم به مناسبتهای مختلف تحویل میدادند. بیشتر در روزهای تاسوعا و عاشورا، مراسم اعزام نیرو و مراسم تشییع پیکرهای پاک شهیدان کار جمعآوری را انجام میدادیم. ما زیورآلات را با ابتکار خودمان در قاب میگذاشتیم. یک مورد از قاب طلاها از طریق مجلس تحویل آیتا... هاشمی رفسنجانی شد تا صرف هزینههای جنگ شود. البته ایشان هم یک دستگاه اتوبوس را در اختیار بچههای گردان کمیل گذاشتند. یک مورد هم تحویل آیتا... حائری شیرازی شد. یک قاب طلا هم به وزیر وقت جهاد سازندگی داده شد. البته به این خاطر این هدایا را توسط این شخصیتها تقدیم جبهه مینمودیم که در جریان کمکهای اهالی شهرستان نیریز قرار گیرند. الان حضور ذهنی ندارم ولی اگر وزن میشد حدود یک کیلو طلا به خوبی جمعآوری شد.»
عاشورای سال ۶۱ بود. هنوز مراسم عاشورا در کاروانسرای سروی برگزار میشد. یک گاری دستی به ابتکار شهید حمید کیوانی درست کرده بودیم. روی گاری طرح قدس طراحی شده بود. گاری هم متعلق به جانباز غلام رنجبر بود (که متأسفانه در بستر بیماری است؛ خدا ایشان را شفا دهد) و امانت گرفته بودیم. با گاری حرکت کردیم و شروع به جمعآوری هدایا نمودیم. البته آن روز فقط طلا میگرفتیم. اصرار کردم که باید ۱۴ قلم طلا به نیت ۱۴ معصوم جمع شود. حدود ۴ ساعت از مراسم گذشته بود اما اقلام طلا به ۱۴ نمیرسید. لذا عدهای از خانمها جمع شده بودند ببینند بالاخره من دست برمیدارم یا نه. و من همچنان مشغول تبلیغ بودم تا قطعات طلا به ۱۴ برسد تا آخرالامر یک خانمی آمد و قطعه طلایی هدیه کرد و به ۱۴ رسید.
بعضی مواقع قصد جمعآوری هدایا را نداشتیم ولی بالاجبار مرا وادار میکردند. یادم میآید یک روز یک خانوادهی کارمند در مراسم ازدوج و پاگشایشان گوسفندی را که قرار بود ذبح کنند و همهی زیورآلاتی که به عنوان یادبود به آنها داده شده بود را تقدیم جبهه کردند.
ما در رابطه با فروش اقلامی که به ما میدادند دخالتی نداشتیم و تمام آن را تحویل میدادیم. در یکی از این مراسم که ما مشغول جمعآوری هدایا بودیم یکی از آقایان آمد و دندان طلایش را تحویل داد و ما همان طور که بود تحویل دادیم.
در اوایل که شهدا را میآوردند و با توجه به شناختی که ما از غسل، کفن و دفن داشتیم از ما خواستند که در این زمینه یاریاشان کنیم و ما هم قبول کردیم. ما آن شهدایی که نیاز به غسل داشتند را غسل میدادیم و کفن میکردیم و آنهایی هم که در خط و جبهه شهید شده بودند و نیازی به غسل نداشتند بدون غسل، کفن و دفن میکردیم.
در مورد لقب «پدر»: من لایق چنین لقبی نیستم ولی از همان اوایل ما را به این نام صدا کردند. ولی درخصوص چرا که این لقب را به من دادند چیزی به ذهنم میآید. شروع این نامگذاری هم به دوران دبیرستان برمیگردد. همکلاسیها این لقب را به من دادند و همینطور ماند.
در مرحلهی اول از خانوادههای شهدا، پدران، مادران، همسران شهدا و فرزندان آنها طلب بخشش میکنم. شاید بتوان گفت من اولین کسی بودم که معمولاً خبر شهادت را به خانوادهها میدادم. شنیدن این خبر آنها را دلشکسته میکرد لذا من شرمندهی همهی آنها هستم. شاید برخی از آنها مرحوم شده باشند؛ من از روح بزرگشان استمداد میطلبم که مرا ببخشند و عزیزانی که در قید حیات هستند برای سلامتیاشان دعا میکنم. انشاءا... بنده را حلال خواهند کرد. من وقتی با مادرها و پدرهای شهدا چه در شهر و چه در روستا روبرو میشوم واقعاً شرمنده میشوم.
شاید در این ۸ سال نتوانستیم قدمی برداریم که در شأن رزمندگان باشد. امید است رزمندگان عزیز هم بنده را حلال کنند و ببخشند.
پینوشت:
۱- قورمه: در گذشتهای نه چندان دور که یخچال فریزر کمتر یافت میشد برای نگهداری گوشت در زمستان گوسفندی را معمولاً در پاییز ذبح میکردند. گوشت آن را همراه با چربیهایش در یک دیگ میپختند و درون شکمبهی تمیزشدهی آن گوسفند میریختند و در جای خنکی نگهداری میکردند. در زمستان معمولاً قسمتی از گوشت و چربی را همراه با تخممرغ به عنوان غذا مصرف مینمودند.
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: هفته نامه عصر نی ریز / شماره 219 / 1 مهر 1386
- نویسنده/گردآورنده:
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1392/12/19
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- خاطراتی از غلامرضا کاویانی مشهور به «پدر»
- شهدا سال ۶۴ -وصیتنامه شهید حمید کیوانی
- شهدا سال ۶۴ -دست نوشته شهید حمید کیوانی
- شهدا سال ۶۷ -نامه شهید هادی رنجبر به محمد بناکار
بیشتر »