نوشتهها
خاطرات حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ ولی بنایی از حضور رزمندگان شهرستان نی ریز در جنگ
یکی از روحانیونی که میتوان گفت مداوما" در جمع رزمندگان گردان کمیل و گردان فجر حضور داشت، حاج آقا بنایی بود. او همدوش با شهید حجهالاسلام والمسلیمن آقا سید رسول معصومی (ره) از جمله روحانیونی بودند که همراه و همدوش رزمندگان جنگیدند. شهید معصومی به فیض عظمای شهادت نایل آمد و حاج آقا بنایی به خیل جانبازان انقلاب اسلامی پیوست. ۱ ایشان روحیه حماسی و حضور فعال رزمندگان شهرستان نیریز در میادین جنگ هشت ساله را چنین بیان مینماید:
درباره عزیزان زمان جنگ شهرستان نیریز باید عرض کنم، شروع آشنایی من با برادران شهرستان نیریز بر میگردد به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی. دو مطلب باعث شد که ما با دوستانی از نیریز آشنا شویم. یکی قبل از انقلاب بود و دیگری بعد از انقلاب. قبل از انقلاب و در زمان مبارزات در زندان عادلآباد شیراز با عده ای از برادران نیریز آشنا شدیم. آنها در ارتباط با مبارزاتی که داشتند دستگیر شده بودند از جمله شهید علی اصغر سرافراز، شهید حبیب کردگاری، آقای حاج علی اکبر همتایی و.... که در پشت سر حضرت امام خمینی(ره) و در مقابل رژیم ستمشاهی ایستاده بودند. بعد از پیروزی انقلاب و قبل از شروع جنگ من در شیراز تحصیل میکردم و در طی یک مسافرت به شهر قم بود که با شهید بزرگوار شهید حجهالاسلاموالمسلیمن آقای سید رسول معصومی آشنا شدیم. آشنایی با این شهید بزرگوار، حلقه دوم آشنایی ما با برادران نیریزی بود. با شهید معصومی، آشنایی ما خیلی مفصل بود، وقتی که ما به قم رفتیم در حجـره ای کـه ایشان در مدرسه خان قم داشتند وارد شدیم و تا زمانی که ایشان تلاش کرد و برای ما یک اتاق اجاره ای پیدا کرد، مهمان او بودیم. بعد هم که خانوادهمان را بردیم، باز هر وقت که زمان اجاره خانه تمام میشــد و باید یک خانه جدید پیدا کنیم، زحمت این کارها روی دوش شهید معصومی بود. وقتی که ما از قم به جبهه می رفتیم اگر ایشان در قم تشریف داشتند خانواده ما را هم سرپرستی میکردند. این حلقه مبارکــی بود از ارتباط با برادران شهرستان نیریز. یکی در زندان عادل آباد و دومی هم شهید بزرگوار شهید معصومی بود.
بهر حال این رشته آشنایی که حاصل شد، باعث شد که ما در جنگ هم زیاد خدمت این دوستان برسیم، یک مطلب که باعث شده بود ما بیشتر از دیگر شهرستانها با برادران نیریزی باشیم این بود که گردان فجر، که یک گردان شاخص بود و گردان کمیل که گردان شاخص دیگری بود معمولا" بهم نزدیک بودند. مثلا" در پادگان حضرت امام خمینی(ره) در اهواز که بودند هر دو در یک محوطه بودند. یک میدان وسط داشتند و مقر گروهانها در دو طرف این میدان قرار داشت نمازخانه هم مشترک بود و اتاقهای فرماندهی و ارکان گردانها نیز در کنار یکدیگر قرار گرفته بود. اکثر برنامههای فرهنگی آنان در نماز خانه به طور مشترک انجام میشد. در خیلی از عملیاتها در کنار یکدیگر عمل میکردند و با همدیگر همکاری نزدیکی داشتند. در تمام این مدت که توفیقی بود و ما آنها را زیارت میکردیم، آنها را درکمال صفا، صمیمیت، برادری، یکرنگی و ایمان و تعهد به انقلاب اسلامی مییافتیم. این برادران ارجمند روحیه حماسیشان بسیار بالا بود. شهید سرافراز، برادرعزیزمان آقای ماهوتی و امثالهم از کسانی بودند که روحیه فداکاری و حماسی بسیـار بالایـی داشتنـد و بسیـار با جرأت بـودنـد. برادران نیریزی ارتباط معنویشان هم ارتباط خوبی بود. روحیه دعایشان، سحرخیزیشان، مناجاتشــان، مراسم عزا داری و بویژه مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بسیار قوی بودنـد. از خیلــیها واقعا" جلــوتر بـودنـد. یـادم هست یکسال در اردوگاه ۳۵ کیلومتری جاده اهواز خرمشهر مصادف با عاشورا شد. برگزاری مراسم عاشورا همراه با خطراتی بود. بخاطر خطرات احتمالی از شهید حسین اسلامی رضوان الله تعالی علیه از برادران فسا که معمولا" با فرماندهی لشکر در تماس بود در این مورد سؤال کردند و ایشان هم با یک عشق و اطمینان گفت: بیائید عزاداری کنید، بچهها در صفهای طولانی مشغول عزاداری شدند.شهید سر افراز اول صف ایستاده بود و پاهایش را برهنه کرده بود، به سرش مقداری خاک مالیده و زنجیر می زد. آنروز عزاداری خالصانهای کردند. یا در ماه مبارک رمضان و قبل از شهادت شهید معصومی۱ بچههای گردان شبها دعای ابوحمزه را بر گزار میکردند. در نیمههای شب دعایی خوانده میشد که اصلا" قابل توصیف نیست و باید انسان حتما" آنجا باشد و آن وضع را ببیند تا بخشی از آن را درک کند. بچهها چه ضجههایی می زدند از خدا میخواستند که مرگشان شهادت باشد نه سانحه و تصادف!. واقعا" ناله هایی که بچهها سر میدادند باور نکردنی بود.
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
-
* هیچ موردی پیدا نشد...